رنگ پیرهن مشکی چه به ما می آید

رنگ پیرهن مشکی چه به ما می آید
غم در این شهر جدا غصه جدا می آید
درد ما درد کمی نیست چرا می گویید
دیر یا زود براین درد دوا می آید
ما هیاهوی سکوتیم سکوتی سنگین
کی کجا از دهن بسته صدا می آید
آتش این بار گلستان شد ای ابراهیم
هی نگو صبر کن از عرش ندا می آید
شهر در حسرت یک بوسه به خود میپیچد
خبر از حادثه آمد یا می آید
زندگی مان شده کابوس از این گور آباد
اخر از مرگ بپرسید کجا می آید
حرف ناگفته زیاد است بماند فعلا
نفسی میرود و شکر خدا می آید 😔😔😔
دیدگاه ها (۵)

خدایا خورد و بردت چنه بی مو که انگاری فقط سوره تیی مو نه زند...

پیش او دفن کنیدم که مگر زلزله ی بعد از صد قرن در آغوش کشاند ...

همچونی می نالم از سودای دل آتشی در سینه دارم جای دل من که با...

ی دردی من ای سینه دارم که حمار ایکشم ی درد غریبی که روزی سه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط