عاشقانه
بدان هر شب خیالت را به آغوشم که میگیرم
میان بازوان ا ت چون غزالی پا به زنجیرم
نمیدانم که خوردم قرص های امشبم یا نه
تمام طول شب با فکر تو درگیر درگیرم
اگر باشی زمین هستم نباشی آسمان هستم
خودم هم نه نمیدانم چرا اینگونه دلگیرم
تو که من را بنا کردی ز نو حالا کجا رفتی
ببین ویرانه ام ! ویرانه ای در دست تعمیرم
پریدم آن زمان که دست خود در دست تو دیدم
به دنبال جواب خوابم و دنبال تعبیرم
به قدری چشم و ابرویت کشیدم این ور و آن ور
تماما در میان ذهن خود طراح تصویرم
دوباره استکانی قهوه و یک فال دلتنگی
در این غربت نشستم منتظر بیمار تقدیرم
نفس بالا نمی آید دگر وقت سفر باشد
به تو گفتم نباشی "نازنینم " زود می میرم...
میان بازوان ا ت چون غزالی پا به زنجیرم
نمیدانم که خوردم قرص های امشبم یا نه
تمام طول شب با فکر تو درگیر درگیرم
اگر باشی زمین هستم نباشی آسمان هستم
خودم هم نه نمیدانم چرا اینگونه دلگیرم
تو که من را بنا کردی ز نو حالا کجا رفتی
ببین ویرانه ام ! ویرانه ای در دست تعمیرم
پریدم آن زمان که دست خود در دست تو دیدم
به دنبال جواب خوابم و دنبال تعبیرم
به قدری چشم و ابرویت کشیدم این ور و آن ور
تماما در میان ذهن خود طراح تصویرم
دوباره استکانی قهوه و یک فال دلتنگی
در این غربت نشستم منتظر بیمار تقدیرم
نفس بالا نمی آید دگر وقت سفر باشد
به تو گفتم نباشی "نازنینم " زود می میرم...
۷.۲k
۲۸ فروردین ۱۴۰۲