از خود خبرم نیست شب و روز ولیکن

از خود خبرم نیست شب و روز ولیکن
دارم خبر از تو که ز من بی خبری تو
دیدگاه ها (۱)

دل تنگم و دیدار تو درمان من استبی رنگ رخت زمانه زندان من است...

بوس محکم به اون دختری که هیچوقت باهام فیک نبود و همیشه هوای ...

دل بریدم‌ تا نبینم‌ دوست‌ با من دشمن‌ استدل بریدن، گاه تنها ...

توهمانی که دلم لک زده لبخندش رااوکه هرگز نتوان یافت همانندش ...

گر چه او هرگز نمیگیرد ز حال ما خبر درد او هر شب خبر گیرد ز س...

باز آی، که از جان اثری نیست مرامدهوشم و از خود خبری نیست مرا...

شب و روز واژه ای بیش نیست من هر لحظه تورا بیشتر از لحظه ای ق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط