هربار، رد زخم هام را گرفته ام و به آشنا رسیده ام،
هربار، رد زخمهام را گرفتهام و به آشنا رسیدهام،
رسیدهام به کسانی که به آنان خوبی فراوان کردهام،
رسیدهام به آنان که روی معرفت و شعورشان، حساب میکردم ...
هربار، رد بغضهام را گرفتهام و به آشنا رسیدهام،
رسیدهام به کسانی که یکبار هم براشان بد نخواستم و
یکبار هم به آنها بد نکردم.
هربار، رد دردهام را گرفتهام و
رسیدهام به دستهایی که فکر نمیکردم به جز نوازش هم کار دیگری بلد باشند.
بعید نیست!
در این روزگار عجیب؛ هیچ چیز، از هیچکس بعید نیست...
که نه بدها تا ابد، بد میمانند، نه خوبها تا ابد خوب...
که هیچ چیز، که هیچکس؛ آنگونه که به نظر میرسد نیست!
که نمیشود روی هیچ چیز،
که نمیشود روی هیچکس؛
حساب کرد...
رسیدهام به کسانی که به آنان خوبی فراوان کردهام،
رسیدهام به آنان که روی معرفت و شعورشان، حساب میکردم ...
هربار، رد بغضهام را گرفتهام و به آشنا رسیدهام،
رسیدهام به کسانی که یکبار هم براشان بد نخواستم و
یکبار هم به آنها بد نکردم.
هربار، رد دردهام را گرفتهام و
رسیدهام به دستهایی که فکر نمیکردم به جز نوازش هم کار دیگری بلد باشند.
بعید نیست!
در این روزگار عجیب؛ هیچ چیز، از هیچکس بعید نیست...
که نه بدها تا ابد، بد میمانند، نه خوبها تا ابد خوب...
که هیچ چیز، که هیچکس؛ آنگونه که به نظر میرسد نیست!
که نمیشود روی هیچ چیز،
که نمیشود روی هیچکس؛
حساب کرد...
۶.۶k
۲۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.