روزهای اول پاییز یه عادتی هم که داره اینه آدمهای غمگین رو
روزهای اول پاییز یه عادتی هم که داره اینه آدمهای غمگین رو مهربون و اشکیتر میکنه از بقیه سال. یعنی شما با گردن افراشته داری برای خودت راه میری تو شهر، بی رویا و بی کابوس، یخِ یخ. یهو یه برگی میمونه زیر پای چپت و با یه ناله محزونی عمرشو میده به پوکی، به بیهودگی. ابر میاد تو گلوی آدم که آخه شاخه جان، درخت جان، خوب شد حالا؟ این برگ رو از خودت روندی، نخواستیش گفتی برو خستهام میخوام بخوابم تا باهار و برگ نو و حال نو. خوبه حالا اینطوری تموم شد؟ خم میشی به برگ نگاه میکنی، یهجوری مرده که انگار هیچ وقت زنده نبوده. عین آتیش علاقه، که یهو خاموش میشه تو دل دلبر بدعهد بدخلق بی مدارا.
چی میگفتم؟ آهان. برگ نباشید تو زندگیتون، شاخه هم نباشید. پرنده باشین، پر بکشین از رنجی به لذتی، و بالعکس. که دنیا دایره بسته خوشی و ناخوشیه. هرکی هم نخواستت بدون یا حق داشته یا مجبور بوده یا نادون بوده، که در هر سه صورت به وداعی و یادی کفایت میکنه ایام. خبر خوب اینه که اینجا هیچی همیشگی نیست.
دنیا همیشه روزای اول پاییزه. همیشه. حواست به زیر پات باشه، یهو دیدی با غرورت و رویات و امیدت و باهارت موندی زیر پای اشتباهای خودت.
پرنده باش. یادت نره...
چی میگفتم؟ آهان. برگ نباشید تو زندگیتون، شاخه هم نباشید. پرنده باشین، پر بکشین از رنجی به لذتی، و بالعکس. که دنیا دایره بسته خوشی و ناخوشیه. هرکی هم نخواستت بدون یا حق داشته یا مجبور بوده یا نادون بوده، که در هر سه صورت به وداعی و یادی کفایت میکنه ایام. خبر خوب اینه که اینجا هیچی همیشگی نیست.
دنیا همیشه روزای اول پاییزه. همیشه. حواست به زیر پات باشه، یهو دیدی با غرورت و رویات و امیدت و باهارت موندی زیر پای اشتباهای خودت.
پرنده باش. یادت نره...
۲۸.۵k
۱۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.