واقعا احساس خلاء میکنم...
واقعا احساس خلاء میکنم...
واقعا.. واقعا...
میرم باشگاه میام، میرم حموم، روتین پوستی دارم، استایل میزنم، پادکست گوش میکنم، فیلم میبینم، غذای مفید میخورم، با دوستام حرف میزنم، با دوستام بیرون میرم، درس میخونم، نمره های خوب میگیرم، همه معلما ازم راضین...
اما بد احساس خلاء میکنم، حس سربازی و دارم که داره تنهایی تو میدون جنگ با دشمنی که صد تا تانک داره با قلب زخمی میجنگه:)
حس ناکافی بودن، حس اینکه برای هیچکس مهم نیستم، حس اینکه چقد آدم اضافه ایم رو زمینم داره نابودم میکنه...
نمیدونم چی حالمو خوب میکنه، اما دیگه حس گریه کردنم ندارم، حس غر زدنم ندارم برای درسای سنگین برای دوستای رو مخ برای کسی که دوسش دارم و به بد ترین شکل باید فراموشش کنم...
فقط دارم تو میدون جنگ تنهایی سگ دو میزنم و ترکشا همین طور به بدنم اصابت میکنه اما دیگه بدن تیکه پاره من حس نداره...
دیگه حسی نداره که برای هر زخم بشینه زمین و مکث کنه...
و واقعا دلم نمیخواد کسی به خاطر این موفقیت هایی که به دست میارم یا فعالیت هام خوشحال شه و تشویقم کنه... چون خودم میدونم تو تک تک این لحظه ها درد میکشم...
واقعا.. واقعا...
میرم باشگاه میام، میرم حموم، روتین پوستی دارم، استایل میزنم، پادکست گوش میکنم، فیلم میبینم، غذای مفید میخورم، با دوستام حرف میزنم، با دوستام بیرون میرم، درس میخونم، نمره های خوب میگیرم، همه معلما ازم راضین...
اما بد احساس خلاء میکنم، حس سربازی و دارم که داره تنهایی تو میدون جنگ با دشمنی که صد تا تانک داره با قلب زخمی میجنگه:)
حس ناکافی بودن، حس اینکه برای هیچکس مهم نیستم، حس اینکه چقد آدم اضافه ایم رو زمینم داره نابودم میکنه...
نمیدونم چی حالمو خوب میکنه، اما دیگه حس گریه کردنم ندارم، حس غر زدنم ندارم برای درسای سنگین برای دوستای رو مخ برای کسی که دوسش دارم و به بد ترین شکل باید فراموشش کنم...
فقط دارم تو میدون جنگ تنهایی سگ دو میزنم و ترکشا همین طور به بدنم اصابت میکنه اما دیگه بدن تیکه پاره من حس نداره...
دیگه حسی نداره که برای هر زخم بشینه زمین و مکث کنه...
و واقعا دلم نمیخواد کسی به خاطر این موفقیت هایی که به دست میارم یا فعالیت هام خوشحال شه و تشویقم کنه... چون خودم میدونم تو تک تک این لحظه ها درد میکشم...
۲۱.۰k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.