پنهان شدم در پشت یک لبخند اجباری

پنهان شدم در پشت یک لبخند اجباری…
هرگز نمی بیند نگاهی اشک ماهی را…
دیدگاه ها (۱)

در میان تمام نداشته هایم…حرف تو که می شود…تب درد آلودی…در گو...

وقتی به گذشته بر می‌گردید، ممکن است یک حس تلخ و شیرین از گذش...

مدتهاست که دیگر شب نیست !!همان ادامه روز است …کمی تاریکتر ، ...

عاشقی بد حالیه …بد حالی…اما بدتر از اون میدونی چیه …اینکه عا...

هرچه با لبخند پنهان می‌کنی اندوه را ماه پشت ابر هم پیداست بع...

رمان «دو دختر در یک نقاب»:در شهری که هر نگاه، رازی پنهان دار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط