به من نگاه کرد و گفت تو بارانی هر جا بروی آنجا را ...

به من نگاه کرد و گفت: تو بارانی! هر جا بروی آن‌جا را - حتی اگر خشک‌ترین نقطه‌ی زمین- سبز می‌کنی.
به خودم نگاه کردم، کویر بودم و از شکاف دست‌هایم، هزاران ریشه‌ی غمگین و تشنه، بیرون زده بود...

🎶فتحعلی اویسی
🎬کازابلانکا
دیدگاه ها (۰)

هیچ تجربه‌ای نیست که برای همیشه فراموش شده و از یاد رفته باش...

ز تن دوری ولی در جان نشستی🎶اندی ویلیامز

اما در من چیزی شکستکه قابل تعمیر نیست🎶کریس ریا🎧نفرین مسافر

اونجا که فریدون مشیری میگه:همچو جان در میان سینه نشست...🎶آرت...

نیمه شب است که فیلچ می آید و از سلول بیرون میبرتم از سرسرا م...

ازمایشگاه سرد

●بال های سیاه و سفید○پارت 15

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط