مادر بزرگ خدا بیامرزم آخر عمری گویاییاش را باخت

مادر بزرگ خدا بیامرزِم آخر عمری گویایی‌اَش را باخت.
در نطق خواسته اش عاجز بود، با اشارات رخساره ی بی‌رنگ و لعاب و گاها تکان دادنِ انگشت سبابه که آن هم با زحمت صورت می‌گرفت تلاش در ملتفت کردن ما برای آنچه که می‌خواست، داشت.
بندرت موفق می‌شد و اکثر مواقع او درمانده از فهماندن و ما درمانده از فهمیدن بودیم! ...
رشته های اعصابش در هم پیچ می‌خورد و گره کور به جانشان می‌افتاد،
ناراحت می‌شد نه از کج فهمی ما! بلکه از دردمندی خودش ...
وقتی ملک موت جانش را گرفت و او را از هجمه ی بی‌رحمی و ترحم توانمندانِ اطرافش بی‌نیاز ساخت، همه گفتند " راحت شد!
طفلک هم خودش ناراحت بود هم ما ... "
بعد از مرگ او هنگامی که ساعت ها در خلوت به رفتار های عجیب و چهره‌ی متلمسش در خیالم زل می‌زدم سِر اسرار خواسته هایش برایم فاش می‌شد اما دیگر سودی نداشت..
او رفته بود تا بی‌نیاز از ما زندگی کند ، دیگر نیازمند نبود! :)
حال امروز من شباهتی شگرف به حال چند سالِ پیشِ مادربزرگ خدابیامرزم دارد، با این تفاوت که من همچنان زبان دارم.
زبان دارم اما کار نمی‌کند!
نمی‌تواند بگوید چه میخواهم، چرا میخواهم...
چهره ام از به تصویر کشیدن نقش نامعلومی که در سر دارم عاجز است. فقط می‌داند باید چشمانی حیران را به عرصه ی نمایش بگذارد تا توانمندان بدانند چیزی میخواهد، اما آن چیز چیست؟ کسی نمی‌داند. فقط ناراحتم و اعصابم در هم گره خورده اند درست مثل مادربزرگ خدابیامرزِم...
شاید حضرت عزرائیل گوشه و کناری ایستاده، خیره به من نگاه می کند و منتظر فرصتی ست تا قبض روحم کند تا برای همیشه از این دیار رهسپار دیاری دیگر شوم.
شاید بعد مرگم عده ای از دوستان جمع شدند و گفتند " خوب شد مرد زبان بسته، خودش هم میدانست میخواهد بمیرد که نمی‌دانست مرگش چیست!".
شاید بعد از مرگ من هم کسی نشست و ساعت ها با خود به من اندیشید و راز رمز نیاز مرا کشف کرد و فهمید چه میخواستم و آن روز چقدر دیر و حسرت بار خواهد بود.

اگر باید چیزی راجع به کسی بدانید امروز وقت آن است که بدانید! هیچ کس از ضربان بعدی قلب خود خبر ندارد،
دست دست کردن در هیچ امر خیری جایز نیست ...
هر که را باید دریابید امروز دریابید فردا شاید زیر خروار ها خاک خفته باشد، آنگاه فهمیدن یا نفهمیدن شما چیزی جز عذاب برایتان عایدی نخواهد داشت!
اینکه می‌گویند زودتر از چیزی که فکر کنید دیر می‌شود کلیشه نیست، واقعیت زندگی ماست، اجازه ندهید  زمان برنده ی این بازیِ جنون آمیز شود که اگر شود با چنگ چشم‌هایت را از حدقه‌ هم بیرون آوری  بی‌فایده ست..
دست بجنبان جانم  ، وقت تنگ است!🦋🦋


#saharshehim💖

#عاشقانه‌
#بهترینم
دیدگاه ها (۴)

ما در میان کلمات زندگی می‌کنیم... صبح‌ها چشم که باز می‌کنیم ...

حواستان به آدمهاى آرامِـزندگيتان باشد...!آدمهايى ڪه از صبح ت...

دردهای جسمی، فقط تنت را نمی کاهند. نه.از تو برج زهرمار می سا...

تو که نمیدانـیهر آدمـی دلتنگی‌هـای مخصـوص خـودش را داردو تـو...

❄کسی که نمازهایش قضا می شود❄💚١_کسی که نمازهایش قضا می شود ، ...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

🌹اعوذبالله من الشیطان رجیم🌺☘🌼بِسْمِ ألله ألرحْمنِ ألرَحيمْأل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط