خیلی حرفا هست که بخوام بزنم ؛ خیلی چیزارو میشه گفت...!
خیلی حرفا هست که بخوام بزنم ؛ خیلی چیزارو میشه گفت...!
میشه آدم بغضشُ بشکنه و گله هاشُ داد بکشه اما...
من به همین ساکت موندن و آروم بودن اکتفا میکنم...!
این دوری و این تنهایی داره از من یه آدمِ دیگه میسازه که سنگی شده و یخ زده...!
مطمئنم همه چیز اینجوری بهتر پیش میره ؛ اگه آدم احساسش و دفن کنه! حداقل قلبش برای وابستگیایِ بیش از حد مجازات نمیشه ؛ حداقل کمتر درد میکشه و دیگه غرور و قلبشُ باهم خورد نمیکنه...!
دارم خودم و سرزنش میکنم که چرا نمیتونم ببخشمت...!
اما اینو میدونم که برای نبخشیدن دلیلِ محکمی دارم که هرکی بشنوه بهم حق میده
مث اون آهنگ یونا که میگه:
به هرکی میخای بگو قصه تُ
تهش حق و میده حتما به من :)!
الانم من حق دارم دلخور باشم ؛ حق دارم خورد شده باشم ؛ حق دارم تا آخرین لحظه ی نفس کشیدنم به هیچکس راحت اعتماد نکنم و حق دارم حسم و به تمام آدمای دورم از دست بدم...!
میدونی با خودم میگم اشکال نداره که دروغ شنیدم...!
ولی توی لنتی میتونستی کمتر پیاز داغ قاطی بازیت کنی که منِ روانی این همه ماتِ بازیِ قشنگت نشم و این قدر عمیق به دروغت دل ندم ....
من دارم این روزام و عجیب غریب میگذرونم و نمیتونم ازش حرفی بزنم
اما قرار نیست هیچ وقت کسی بشنوه و بفهمه چی گذشت...!
فقد اینکه...
_ دلداده بودم...!
گفتی که میمانی و من چه ساده بودم :)!
تو رفتی و من ماندم و این خاطراتم:))))
_
دقیقا همینیه که علیرضا آذر میگه:
به خودم آمدم انگار تويی در من بود
اين كمی بيشتر از دل به كسی بستن بود :)!
میشه آدم بغضشُ بشکنه و گله هاشُ داد بکشه اما...
من به همین ساکت موندن و آروم بودن اکتفا میکنم...!
این دوری و این تنهایی داره از من یه آدمِ دیگه میسازه که سنگی شده و یخ زده...!
مطمئنم همه چیز اینجوری بهتر پیش میره ؛ اگه آدم احساسش و دفن کنه! حداقل قلبش برای وابستگیایِ بیش از حد مجازات نمیشه ؛ حداقل کمتر درد میکشه و دیگه غرور و قلبشُ باهم خورد نمیکنه...!
دارم خودم و سرزنش میکنم که چرا نمیتونم ببخشمت...!
اما اینو میدونم که برای نبخشیدن دلیلِ محکمی دارم که هرکی بشنوه بهم حق میده
مث اون آهنگ یونا که میگه:
به هرکی میخای بگو قصه تُ
تهش حق و میده حتما به من :)!
الانم من حق دارم دلخور باشم ؛ حق دارم خورد شده باشم ؛ حق دارم تا آخرین لحظه ی نفس کشیدنم به هیچکس راحت اعتماد نکنم و حق دارم حسم و به تمام آدمای دورم از دست بدم...!
میدونی با خودم میگم اشکال نداره که دروغ شنیدم...!
ولی توی لنتی میتونستی کمتر پیاز داغ قاطی بازیت کنی که منِ روانی این همه ماتِ بازیِ قشنگت نشم و این قدر عمیق به دروغت دل ندم ....
من دارم این روزام و عجیب غریب میگذرونم و نمیتونم ازش حرفی بزنم
اما قرار نیست هیچ وقت کسی بشنوه و بفهمه چی گذشت...!
فقد اینکه...
_ دلداده بودم...!
گفتی که میمانی و من چه ساده بودم :)!
تو رفتی و من ماندم و این خاطراتم:))))
_
دقیقا همینیه که علیرضا آذر میگه:
به خودم آمدم انگار تويی در من بود
اين كمی بيشتر از دل به كسی بستن بود :)!
۱۳.۱k
۱۸ آذر ۱۴۰۱