دلم میخواست الان میتونستم پیشش باشم، بشینم کنارش و یه دلِ
دلم میخواست الان میتونستم پیشش باشم، بشینم کنارش و یه دلِ سیر نگاهش کنم. بهش بگم میدونی چقدر دلتنگت بودم؟ میدونی چقدر بهت فکر میکردم و فکر میکنم؟ دلم میخواست، الان که از همه چی و از همهیِ آدما خستهم، میشد پیشش باشم و بگم بدجوری دلم گرفته، بدجوری از زندگی خستم، تویِ دلم آشوبِ؛ نمیدونستم چیکار کنم و کجا برم، کسیو نداشتم که بتونه مثل تو درکم کنه، واسه همین اومدم اینجا. دلم میخواست بهش بگم وقتی کنارِ توام همه چیزو فراموش میکنم. دلم میخواست میتونستم الان کنارش باشم و بهش بگم، من تا اینجا اومدم که فقط تو حرف بزنی برام؛ لطفا برام حرف بزن، برام بخند، منو بغل کن؛ حتی واسه چند ثانیه. دلم میخواست میشد هر وقت که دلتنگش میشم، میرفتم دیدنش. اما اون ازم دوره! نه میتونم کنارش بشینم، نه میتونم نگاهش کنم، نه میتونم صداشو بشنوم، نه میتونم بغلش کنم؛ من حتی از دور هم نمیتونم ببینمش. دلم میخواست میشد بهش بگم چقدر دوستش دارم.🖤
۵۱.۰k
۲۰ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.