اسم کربلا که آمد دلم رفت راستش خیلی دلم می خواست برو

#اسم کربلا که آمد ، دلم رفت . راستش خیلی دلم می خواست بروم کربلا ، حدود ده سالی بود که دلم می خواست زائر آقا بشوم . با خودم گفتم : از این مأموریت که بیام ، حتما می رم کربلا . هر بار قبل از رفتن روی یک تکه برگه کوچک ، یک سری چیز هایی که شخصی بود را می نوشتم . مامان گفت : رسول با این شرایط کاری که داری ، این جوری یادداشت ننویس.  بشین و وصیت نامه بنویس .
- اخه برام سخته .
- وصیت نامه شهید خیلی تاثیر گذار و مهمه . ان شاءالله که سلامت می آی ؛
ولی اگر شهید شدی ، ما وصیت نامه ات را داشته باشیم ..
.
خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنکه اورد مرا باز برد تا وطنم

#رفیق_مثل_رسول

#شهید_رسول_خلیلی
دیدگاه ها (۰)

https://wisgoon.com/shahid_rasoul_khalili

https://wisgoon.com/shahid_rasoul_khalili

https://wisgoon.com/pin/49162743/

•[نعمت‌ِآسمان‌فقط‌باران‌‌نیستگاهے‌خٌدا؛کسی‌را‌نازل‌میکند📿به‌...

#رویای #جوانی #پارت-۱۰وقتی سوار ماشین شدیم یادمون افتاد که آ...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

رمان سوکوکو _ پارت 18

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط