وقتی حواست به من هست، من حس می کنم، من می فهمم، من ذوق می
وقتی حواست به من هست، من حس میکنم، من میفهمم، من ذوق میکنم. وقتی حواست به من هست، قلبم تندتر میزند، پیشانی و گونههایم با دستهای نادیدهای نواخته میشوند بیاختیار و انگار مرا با لبهای هزار هزار فرشته میبوسی.
وقتی حواست به من هست، همه چیز خوبتر پیش میرود، جهان بر مدار مدارا میچرخد، ماه، پر نور تر از همیشه میتابد و خورشید زودتر طلوع میکند.
وقتی حواست به من هست، وقتی به من فکر میکنی، وقتی نام مرا به زبان میآوری؛ من از فرسنگها فاصله، بیآنکه صدای تو را شنیدهباشم و دستهای تو را گرفتهباشم و در آغوش تو باشم، حالم به یکباره خوب میشود.
من به حضور همزمان خودم با تو در این جهان و به اینکه با تو زیر یک آسمان نفس میکشم میبالم و همین که میشناسمت؛ همین که با تو خاطرات مشترکی دارم و سالهای زیادیست که دوستت دارم؛ خودم را خوشبختترین آدم روی زمین احساس میکنم.
میدانی؟
تلاقیِ تو با جهان من، مهمترین اتفاقی بود که باید میافتاد.
وقتی حواست به من هست، همه چیز خوبتر پیش میرود، جهان بر مدار مدارا میچرخد، ماه، پر نور تر از همیشه میتابد و خورشید زودتر طلوع میکند.
وقتی حواست به من هست، وقتی به من فکر میکنی، وقتی نام مرا به زبان میآوری؛ من از فرسنگها فاصله، بیآنکه صدای تو را شنیدهباشم و دستهای تو را گرفتهباشم و در آغوش تو باشم، حالم به یکباره خوب میشود.
من به حضور همزمان خودم با تو در این جهان و به اینکه با تو زیر یک آسمان نفس میکشم میبالم و همین که میشناسمت؛ همین که با تو خاطرات مشترکی دارم و سالهای زیادیست که دوستت دارم؛ خودم را خوشبختترین آدم روی زمین احساس میکنم.
میدانی؟
تلاقیِ تو با جهان من، مهمترین اتفاقی بود که باید میافتاد.
۸.۸k
۲۸ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.