عاشقانه های شبنم

رفتی و با رفتنت  تاب و توانم برده ای
زنده ام اما امید از مرغ جانم برده ای

آمدم تا لقمه لقمه  عشق مهمانت کنم
سفره ی دل تا گشودم آب و نانم برده ای
من که از هر در سخن گفتم؛ تو آرامم کنی
از چنین با پای خود تا آنچنانم  برده ای
زردی روی مرا دیدی خزانم کردی و
کاسه کاسه  خون ز اشک ارغوانم برده‌ای
من که ارزان خویش را در پای عشقت ریختم
از چه جرعه جرعه از رطل گرانم برده ای
ذره ذره دور خورشیدت طوافم  دادی و
روی دوش بادها  نام و نشانم برده ای
دیدگاه ها (۰)

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم درکنار صدای مامان خوشکلم

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط