part

part⁶⁵

سکوت خفه کننده ای بر فضا حکم فرا بود که با صدای لرزان دختر شکست

" تو..تو چی‌..چی داری میگی؟! "a.t

دست دختر محکم در دستان جئون قرار گرفت و به طرفش کشیده شد

" من ا.ت میبرم بقیه اش با خودت تون "jk

به سمت خروجی دوم آشپزخانه رفتن که با قرار گرفتن دست تهیونگ روی شان جئون ایستادن

" شیش دنگ حواست بهش باشه...درضمن مواظب خودتتم باش "V

لبخند گرمی روی لب های جئون شکل گرفت و با گفتن 'باشه' آروم محیط ترک کردن

به آرومی وارد حیاط عمارت شدن و از گوشه ای دیوار چهره‌ی نفرت انگیزشو دیدن

دستشو بین دست های سرد دختر قفل کرد و به سمت ماشین رفتن و از در پشتی عمارت بیرون رفتن

_شب_

_گنگوون-دو، ساعت ۸:۴۵ دقیقه شب_

روی صندلی آهنگی نشسته بود توی خودش جمع شده و با چشماش جرقه های که از آتیش بالا می‌آمد دنبال می‌کرد و به صدای جئون گوش میداد

" اهم..باشه...تموم شد؟...چی میگفت؟...خیلی خب باش...گفتم باش حواسم بهش هست اینقدر بگو...کی میاید؟...خیلی خب خدافظ "jk

به طرف دختر برگشت کنارش نشست

" تو یکی چته؟ "jk

" با تهیونگ حرف میزدی؟ "a.t

" اره "jk

" چی میگفت؟ "a.t

" گفت حواسم به پرنسس لوسش باشه "jk

" چان چرا آمده بود؟ "a.t

" حوصلم سر رفته بیا بریم یکم بگردیم، چند وقتی میشه نیومدم اینجا "jk

" پرسیدم چان چرا آمده بود؟! "a.t

" شنیدم کَر که نیستم، وقتی جواب نمیدم یعنی به توچه "jk

" عین آدم باهات حرف میزنم عین آدم جواب بده "a.t

" به تو چه پیزوری "jk

" ببین دهنمو باز نکنا بگرنه سرویست میکنم "a.t

" خخخ تو؟ تو میخوای سرویسم کنی؟ خخخ "jk

( با مشت زد توی معده جونگکوک )

" اوق..فهمیدم "jk

( ا.ت بلند شد )

" هی کجا میری میخوایم بریم بیرون "jk

" تا داداشم نیاد هیجا نمیرم "a.t

" همیشه از دستش در میرفت حالا داداشم داداشم میکنه "jk

" تا چشمت دراد، فضایی "a.t

وارد کلبه شد روی مبل دراز کشید
دستشو روی چشمام گذاشت که محکم پالشت بهش برخورد کرد
با عصبانیت بلند و بالشت توی دستش مشت کرد

" دلت دعوا میخواد؟! "a.t

" پاشو بریم بیرون "jk

" بگو تهیونگ کجاست تا بیام "a.t

" فردا راه میفتن میان "jk

" چرا الان نمیان؟ "a.t

" میخوان وسیله ما با خودشون جمع کنن بیارن "jk

" چان برای چی آمده بود؟ "a.t

" قرار بود فقط بگم تهیونگ کجاست! "jk

" لوس بازی در نیار بگو "a.t

" تهیونگ بگم نگفت "jk

" دروغ میگی "a.t

" آخه کی هستی که بخوام بهت دروغ بگم "jk

( بالشت برت کرد طرفش )

" گفتم حالا پاشو بریم "jk

" کجا؟ "a.t

" یه کلاب این اطراف هست جای خوبیه میخوام اون جا رو بهت نشون بدم "jk
دیدگاه ها (۱۵)

part⁶⁶با وارد شدنش به کلاب بوی گند سیگار و الکل به مشامش رسی...

part⁶⁷_چند ساعت بعد_روی صندلی چرمی نشسته بود و از شراب سرخش ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

پارت پنجم خندیدن ماه 🌚🌙✨

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط