می خواهمت و از چهار جهت به جنوب می روم
#می_خواهمت_و_از_چهار_جهت_به_جنوب_میروم
به آن جا
که ماه شک برده بود
به آخرین اتاق آن مسافرخانهی کوچک
به آنجا
که رد حرفهات هنوز
بر لالهی گوشم زخم است
به آنجا که خون
از پنج انگشتم جلوتر آمده بود
که چنگ بیندازد به رفتنت
من
چمدانت را گرفته بودم
موجها را گرفته بودم
هفت و ده دقیقهی غروب را گرفته بودم
تو اما
از درون راه افتادی
بوی خونم
چرا تو را برنمیگرداند
کوسهی آب های گرم...؟
به آن جا
که ماه شک برده بود
به آخرین اتاق آن مسافرخانهی کوچک
به آنجا
که رد حرفهات هنوز
بر لالهی گوشم زخم است
به آنجا که خون
از پنج انگشتم جلوتر آمده بود
که چنگ بیندازد به رفتنت
من
چمدانت را گرفته بودم
موجها را گرفته بودم
هفت و ده دقیقهی غروب را گرفته بودم
تو اما
از درون راه افتادی
بوی خونم
چرا تو را برنمیگرداند
کوسهی آب های گرم...؟
۵.۴k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.