ادامه

پسره داشت از جلو دستشویی رد میشده که صدا شو شنیده و نگران. شده رفت تو کلی معذرت خواهی کرد و بردش بیمارستان گفتش چجوری میتونم برات جبران کنم دختره هم ازاونجایی که وضع مالی خوبی نداشته گفت بزار منشی ت بشم .بعد از یه مدت اینا دوتا دوست صمیمی شدن بعدش رل زدن و بعدش ازدواج کردن.
دیدگاه ها (۶)

شاید براتون سوال باشه اسماشون چیه

New post

ازاونجایی که حمایت ها زیاده و امتحانات هم فردا شروع

New post

هیچ وقت عاشق نشو وابسته نشو دل نبند چرا؟چون مثل من میشی حالا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط