ادامه
پسره داشت از جلو دستشویی رد میشده که صدا شو شنیده و نگران. شده رفت تو کلی معذرت خواهی کرد و بردش بیمارستان گفتش چجوری میتونم برات جبران کنم دختره هم ازاونجایی که وضع مالی خوبی نداشته گفت بزار منشی ت بشم .بعد از یه مدت اینا دوتا دوست صمیمی شدن بعدش رل زدن و بعدش ازدواج کردن.
۶.۰k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.