خاتون
صدام زدند
گفتند نمیزاره موهاشو ماشین
کنیم
حق داشتند شیمی درمانی می شد
موهاش شروع کرده بود ب ریختن
موهای روی بالشتش رو با یک وسواس جمع میکرد داخل یکی از چارقد
سفیدش نگه میداشت
خاتون رو میگفتند اهل یزد بود
می گفت : بهم خاتون بگین
زنی قد بلند و جذاب
و بسیار زیبا
وقتی صحبت میکرد حرکت صورت و دستش
جلب توجه میکرد بارها فکر میکردم
جوان ک بود چ دلبری میکرد
برای دیدنش ک رفتم
لبخندی زد گفت : نه فایده نداره
گفتم : چی خاتون ؟😁
گفت : کوتاه نمیکنم
خندم گرفت دستمو خونده بود
چیزی برای گفتن نداشتم
تاکید کرد .
من مو کوتاه نمیکنم
گفتم : نه دوست ندارین کوتاه نکنید
چشاشو درشت کرد یک ابرو بالا انداخت گفت : ماه از کدوم طرف در اومده مهربون شدی
بگو چ چیزی تو سرته
خاتون معلم بود
یک اموزگار نمونه
گفتم: خاتون باید موهاتو کوتاه کنن
با لجاجت گفت: نهههه نه
چند لحظه ب من خیره شد
بغض داشت :
گفت : تنها یادگاری احمد آقاست
دختر و دامادم همه وسایل احمد آقا رو فروختن از خونه اش بیرونم کردن
دیگه هیچ یادگاری ازش ندارم .
مرد نازنینی بود
هرگز نذاشت گیسمو کوتاه کنم
راست میگفت موهاش خیلی بلند بود
گفت : ب هم قول دادیم من مو اون سیبلشو تا آخر عمر نزنیم
با شیطنتی نگام کرد : آخه من سیبل شو دوست داشتم
فکر کردم راست میگه مردها چقدر با ریش و سبیل جذابترن
دیگه چیزی نمیشنیدم
او حرف میزد من فکر میکردم
ک زن هم میتونه مجنون باشه
آه بلندی کشید
گفت : آره کرشمه خانوم جانم کوتاه نمیکنم
من هم دوست نداشتم تنها یادگاریش رو ازش بگیرن
کنار تختش نشستم
ازین عشق اسمانی لذت می بردم .لبخند میزدم
نگام کرد گفت ؛ خانوم دکتر تو چی مردت موی بلند دوست داره ؟
فقط بیاد مادرم افتادم
ک هرگز اجازه نداد موهامو کوتاه کنم
و هیچ وقت کوتاه نکردم
حتی در نبودنش
سپیده .ب
سرای بهشت
ساعت ۱۴:۲۵
گفتند نمیزاره موهاشو ماشین
کنیم
حق داشتند شیمی درمانی می شد
موهاش شروع کرده بود ب ریختن
موهای روی بالشتش رو با یک وسواس جمع میکرد داخل یکی از چارقد
سفیدش نگه میداشت
خاتون رو میگفتند اهل یزد بود
می گفت : بهم خاتون بگین
زنی قد بلند و جذاب
و بسیار زیبا
وقتی صحبت میکرد حرکت صورت و دستش
جلب توجه میکرد بارها فکر میکردم
جوان ک بود چ دلبری میکرد
برای دیدنش ک رفتم
لبخندی زد گفت : نه فایده نداره
گفتم : چی خاتون ؟😁
گفت : کوتاه نمیکنم
خندم گرفت دستمو خونده بود
چیزی برای گفتن نداشتم
تاکید کرد .
من مو کوتاه نمیکنم
گفتم : نه دوست ندارین کوتاه نکنید
چشاشو درشت کرد یک ابرو بالا انداخت گفت : ماه از کدوم طرف در اومده مهربون شدی
بگو چ چیزی تو سرته
خاتون معلم بود
یک اموزگار نمونه
گفتم: خاتون باید موهاتو کوتاه کنن
با لجاجت گفت: نهههه نه
چند لحظه ب من خیره شد
بغض داشت :
گفت : تنها یادگاری احمد آقاست
دختر و دامادم همه وسایل احمد آقا رو فروختن از خونه اش بیرونم کردن
دیگه هیچ یادگاری ازش ندارم .
مرد نازنینی بود
هرگز نذاشت گیسمو کوتاه کنم
راست میگفت موهاش خیلی بلند بود
گفت : ب هم قول دادیم من مو اون سیبلشو تا آخر عمر نزنیم
با شیطنتی نگام کرد : آخه من سیبل شو دوست داشتم
فکر کردم راست میگه مردها چقدر با ریش و سبیل جذابترن
دیگه چیزی نمیشنیدم
او حرف میزد من فکر میکردم
ک زن هم میتونه مجنون باشه
آه بلندی کشید
گفت : آره کرشمه خانوم جانم کوتاه نمیکنم
من هم دوست نداشتم تنها یادگاریش رو ازش بگیرن
کنار تختش نشستم
ازین عشق اسمانی لذت می بردم .لبخند میزدم
نگام کرد گفت ؛ خانوم دکتر تو چی مردت موی بلند دوست داره ؟
فقط بیاد مادرم افتادم
ک هرگز اجازه نداد موهامو کوتاه کنم
و هیچ وقت کوتاه نکردم
حتی در نبودنش
سپیده .ب
سرای بهشت
ساعت ۱۴:۲۵
۷.۰k
۱۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.