مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی
مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی
مرا از من، مرا از قیدِ من بودن رها کردی
دوباره روی ماهت محو شد در رشتههای شب
تو با زیباییات این حرفها را نخنما کردی...
نماز عشق میخواندم، امامم حضرت دل بود
کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی
به هم نزدیک بودیم، آتش از لبهات میتابید
دلت میخواست لبهای مرا، امّا حیا کردی
من از خود نیمهای را دیده بودم "عاقل" اما تو
مرا با نیمهی دیوانهی من آشنا کردی
امان از آخرین دیدار و وای از آخرین بوسه
لبت را و دلت را و مسیرت را جدا کردی...🦋🦋
به اندازه بی نهایت دوستتدارم خانوم دکتر جونم😍🧿
#saharshehim💖
مرا از من، مرا از قیدِ من بودن رها کردی
دوباره روی ماهت محو شد در رشتههای شب
تو با زیباییات این حرفها را نخنما کردی...
نماز عشق میخواندم، امامم حضرت دل بود
کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی
به هم نزدیک بودیم، آتش از لبهات میتابید
دلت میخواست لبهای مرا، امّا حیا کردی
من از خود نیمهای را دیده بودم "عاقل" اما تو
مرا با نیمهی دیوانهی من آشنا کردی
امان از آخرین دیدار و وای از آخرین بوسه
لبت را و دلت را و مسیرت را جدا کردی...🦋🦋
به اندازه بی نهایت دوستتدارم خانوم دکتر جونم😍🧿
#saharshehim💖
- ۶۷
- ۲۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط