چرا صبحِ مرا، زندانیِ پیراهنت داری؟
چرا صبحِ مرا، زندانیِ پیراهنت داری؟
تو که خورشید را، چون خونِ جاری در تنت داری
دو سار از چشمهایِ تو به یکدیگر نشان دادند
دو مُرغِ سینه سُرخی را که در پیراهنت داری
لبت را غُنچه کن، بُرده به سویَم با نفسهایت
همه گُلبرگهایی را که رویِ ناخُنت داری
#صبحتون_پراز_حس_خوش_زندگی💙💫
تو که خورشید را، چون خونِ جاری در تنت داری
دو سار از چشمهایِ تو به یکدیگر نشان دادند
دو مُرغِ سینه سُرخی را که در پیراهنت داری
لبت را غُنچه کن، بُرده به سویَم با نفسهایت
همه گُلبرگهایی را که رویِ ناخُنت داری
#صبحتون_پراز_حس_خوش_زندگی💙💫
۲.۸k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲