من ازجهان به تودل بسته ام که جان منی
منازجهانبهتودلبستهامکهجانمنی
حواسم پرت ماشین کناری شد یهو...
حواسم پرت شد کنار دخترکی که خم شده بود تا جایی کنار یقهی پیراهن مردونهای رو مُهر کنه با قرمز لباش.
لبخند اومد رو لبام، غیر ارادی؛ سر که برگردوندم، چشمم به جمال لبخند بیارادهتری روشن شد^^
صداش پیچید زیر سقف کوچیك ماشین:
- به چی نگاه میکردی خاتون؟!
لبام بیشتر کش اومد؛
+ به هیچی آقا!
معلوم بود قانع نشده، ولی سکوتو ترجیح داد، طلبکار گفتم:
+ خودت داشتی به چی فکر میکردی که اونجوری با همهی صورتت لبخند میزدی؟!
دستمو گرفت و گذاشت زیر دستش روی دنده و نگاهشو دوخت به مسیرِ جلوش:
- به اینکه تا حالا چند بار باعث شدیم بقیه با دیدنمون از این لبخندای یواشکی غیرِارادی بیاد رو لباشون!
زیر چشمی حواسش به گل انداختن صورتم و دستپاچگی بیدلیلم بود که صدای خندهی بَمش همهجا رو پُر کرد...
یادم رفت باید خجالت بکشم، خندیدم از خندهش؛
به گمونم خدا هم خندید از خندهمون:)
"طاهرهآباذریهریس
¹⁸:²¹
¹⁹بهمن¹⁴⁰⁰
#no_copy🚫
حواسم پرت ماشین کناری شد یهو...
حواسم پرت شد کنار دخترکی که خم شده بود تا جایی کنار یقهی پیراهن مردونهای رو مُهر کنه با قرمز لباش.
لبخند اومد رو لبام، غیر ارادی؛ سر که برگردوندم، چشمم به جمال لبخند بیارادهتری روشن شد^^
صداش پیچید زیر سقف کوچیك ماشین:
- به چی نگاه میکردی خاتون؟!
لبام بیشتر کش اومد؛
+ به هیچی آقا!
معلوم بود قانع نشده، ولی سکوتو ترجیح داد، طلبکار گفتم:
+ خودت داشتی به چی فکر میکردی که اونجوری با همهی صورتت لبخند میزدی؟!
دستمو گرفت و گذاشت زیر دستش روی دنده و نگاهشو دوخت به مسیرِ جلوش:
- به اینکه تا حالا چند بار باعث شدیم بقیه با دیدنمون از این لبخندای یواشکی غیرِارادی بیاد رو لباشون!
زیر چشمی حواسش به گل انداختن صورتم و دستپاچگی بیدلیلم بود که صدای خندهی بَمش همهجا رو پُر کرد...
یادم رفت باید خجالت بکشم، خندیدم از خندهش؛
به گمونم خدا هم خندید از خندهمون:)
"طاهرهآباذریهریس
¹⁸:²¹
¹⁹بهمن¹⁴⁰⁰
#no_copy🚫
۹.۹k
۱۹ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.