موقع اذان که میشه بی اراده چشمم میفته به جای خالی مادرجون

موقع اذان که میشه بی اراده چشمم میفته به جای خالی مادرجون...
دست میکشم روی خاک تیممش...
چادرنمازش رو بغل میکنم...
بو میکشم...
میترسم عطرش از چادرش بره...😢😢😢
آخرین سفر مشهدمون بود😭
دیدگاه ها (۱۳)

_ هیچوقت نگفته بودم چقدر دوستت دارم...گفته بودم؟!شاید هزار ب...

زهرا (س) تجلی ایستادگی مقابل تمام رنجهایی است که یک زن میتوا...

چسب زخم کارش بستن روی زخماس...میگیری که چی میگم؟!وقتی تلاش م...

نمیدونم شما امشب با اون یه دقیقه بیشتر عمرتون چیکار میکنید.....

~حقیقت پنهان~

خاطراتِ تو ،نه ارو است که بسوزاندو نه زلزله ای سهمگین ، که و...

#سناریو موضوع= وقتی با گریه شدید و بغض میری پیششون و میگی اج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط