موقع اذان که میشه بی اراده چشمم میفته به جای خالی مادرجون
موقع اذان که میشه بی اراده چشمم میفته به جای خالی مادرجون...
دست میکشم روی خاک تیممش...
چادرنمازش رو بغل میکنم...
بو میکشم...
میترسم عطرش از چادرش بره...😢😢😢
آخرین سفر مشهدمون بود😭
دست میکشم روی خاک تیممش...
چادرنمازش رو بغل میکنم...
بو میکشم...
میترسم عطرش از چادرش بره...😢😢😢
آخرین سفر مشهدمون بود😭
۱۹.۳k
۰۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.