در آن ساعت که خواهند این و آن مرد

در آن ساعت که خواهند این و آن مُرد
نخواهند از جهان بیش از کفن بُرد
سعدی جان
تو را به کنج لحد سالها بباید خفت
تن تو طعمه ی هر مور و مار خواهد بود
سعدی جان
عاقبت از ما غبار ماند زنهار
تا ز تو بر خاطری غبار نماند
سعدی جان
هیچ دست آویزم آن ساعت که ساعت در رسد
نیست الا آنکه بخشایش کند پروردگار
یارب از سعدی چه کار آید پسند حضرتت
یا توانایی بده یا ناتوانی در گذار
سعدی جان
نامی ز ما بماند و اجزای ما تمام
در زیر خاک با غم و حسرت نهان شود
و آنگه که چند سال برین حال بگذرد
آن نام نیز گم شود و بی‌ نشان شود
و آن صورت لطیف شود جمله زیر خاک
و آن جسم زورمند کفی استخوان شود
از خاک گورخانه ی ما خشتها پزند
و آن خاک و خشت دست کش گل گران شود
سعدی جان
گر جمله را عذاب کنی یا عطا دهی
کس را مجال آن نه که آن چون و این چرا
سعدی جان
عمرت برفت و چاره ی کاری نساختی
اکنون که چاره نیست به بیچارگی بیا
سعدی جان
دیدگاه ها (۰)

از امام جعفر صادق(علیه السلام) روایت شده که، پیامبر(صلى الله...

تو قائم به خود نیستی یک قدمز غیبت مدد می‌رسد دم به دم#سعدی_ج...

جهان و کارِ جهان جمله هیچ بَر هیچ است هزار بار من این نکته ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط