رهایم چون پرستویی که از کنج قفس رستهست

رهایم چون پرستویی که از کنج قفس رسته‌ست
پرستویی که از آزاد بودن بیشتر خسته‌ست

پر از دلشوره عشقم، ولی در ظاهر آرامم
چو مردابی که از دنيا به عکس ماه دل بسته‌ست

به حدی دوستش دارم که می‌میرم اگر روزی
بفهمم دل بریده‌ست از من و با غير پيوسته‌ست

چه جای غم اگر از طعنه‌هایت قلب من رنجید؟
ِ سفالِ سختِ جان دل ترک خورده‌ست، نشکسته‌ست

اگر از من بپرسی هيچ تضمينی به دنيا نيست
که اين بدعهد با ما هرچه پیمان بسته بگسسته‌ست♥️🥀
دیدگاه ها (۳)

كُنتُ أراكَ مُختلف ولم يكُن الإختلاف إلّا في رؤيتي فقط..متفا...

چه قشنگ گفته خخخخ👍

قسمت نبود این قصه پابرجا بماند خوشبختی امروز تا فردا بماند م...

ليس كل شيء في القلب يقال، لذلك خلق الله التنهيدة، الدموع، ال...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط