کمک کن به خودت ✌︎
کمک کن به خودت ✌︎
با خودت کنار بیا
میدونی هر اتفاقی افتاده برای کنار اومدن باهاش نیاز به وقت داری یکم با خودت خلوت کنی
نگران نباش هنوز وقت داری
ولی یادت باشه خودت رو گم نکن و زندگی کن شده زوری هم برو بیرون و خرید کن حالت بهتر شه
میدونم تو چه حالی هستی یه روز من جای تو بودم
درسته باهاش کنار اومدم میدونی چرا
چون فهمیدم اون اونقدر ارزش این رو نداره که من به خاطرش تو این حال باشم و با رفتارام و سکوت پی در پیم عزیزم رو نگران و ناراحت کنم
و میدونی چی کار کردم
بخشیدمش اما سپردمش دست خدا
چون اون بهتر از خودم میدونه چی به سرم اومده
پس بهتر میدونه چه جوری تاوان دلم بگیره
بعدش سبک شدم
آروم شدم
دیگه هر بار اسمش یا خودش میاد دلم آتیش نمیگیره
عصبی نمیشم
در عوض شاد میشم و با همه با لبخند حرف میزنم ولی با اون حرف های که میبینم از روی ادب باید جواب داد
با مامان و باباش شوخی میکنم می خندم برای خواهرش تازه عروس شدش دعا میکنم خوشبخت شه
میدونم همشون خبر دارند چی کار کرده ولی به روشون نمیارند
میدونی چرا چون میترسند از من و همه چون میدونند اگه کسی بفهمه نابود میشوند
ولی پشمون نیستم
چون الان بزرگ تر شدم
اون رو شناختم و الان آرومم چون میدونم اگه این اتفاق نمی افتاد
الان باز داشت بازی میکرد
باز من نمی فهمیدم اون چه جود آدمی بوده
پس باید ممنون باشم نه از اون از خدا چون که بهم نشون داد خیلی از آدم های دورت فقط به ظاهر دوست دارند
بایت تلاش کنم تا آدم خوب تو زندگیم بیشتر کنم
این آخر دنیای من نیست
تلاش میکنم می جنگم واسه شادی خودم و عزیزام
بدون عشقی که به آسونی به دست بیاد به اسونی از دست میره
عشقی که به سختی و با جنگیدن به دست بیاد دل ها بیشتر به هم نزدیک میشند
پس آسون از دست نمیره
با خودت کنار بیا
میدونی هر اتفاقی افتاده برای کنار اومدن باهاش نیاز به وقت داری یکم با خودت خلوت کنی
نگران نباش هنوز وقت داری
ولی یادت باشه خودت رو گم نکن و زندگی کن شده زوری هم برو بیرون و خرید کن حالت بهتر شه
میدونم تو چه حالی هستی یه روز من جای تو بودم
درسته باهاش کنار اومدم میدونی چرا
چون فهمیدم اون اونقدر ارزش این رو نداره که من به خاطرش تو این حال باشم و با رفتارام و سکوت پی در پیم عزیزم رو نگران و ناراحت کنم
و میدونی چی کار کردم
بخشیدمش اما سپردمش دست خدا
چون اون بهتر از خودم میدونه چی به سرم اومده
پس بهتر میدونه چه جوری تاوان دلم بگیره
بعدش سبک شدم
آروم شدم
دیگه هر بار اسمش یا خودش میاد دلم آتیش نمیگیره
عصبی نمیشم
در عوض شاد میشم و با همه با لبخند حرف میزنم ولی با اون حرف های که میبینم از روی ادب باید جواب داد
با مامان و باباش شوخی میکنم می خندم برای خواهرش تازه عروس شدش دعا میکنم خوشبخت شه
میدونم همشون خبر دارند چی کار کرده ولی به روشون نمیارند
میدونی چرا چون میترسند از من و همه چون میدونند اگه کسی بفهمه نابود میشوند
ولی پشمون نیستم
چون الان بزرگ تر شدم
اون رو شناختم و الان آرومم چون میدونم اگه این اتفاق نمی افتاد
الان باز داشت بازی میکرد
باز من نمی فهمیدم اون چه جود آدمی بوده
پس باید ممنون باشم نه از اون از خدا چون که بهم نشون داد خیلی از آدم های دورت فقط به ظاهر دوست دارند
بایت تلاش کنم تا آدم خوب تو زندگیم بیشتر کنم
این آخر دنیای من نیست
تلاش میکنم می جنگم واسه شادی خودم و عزیزام
بدون عشقی که به آسونی به دست بیاد به اسونی از دست میره
عشقی که به سختی و با جنگیدن به دست بیاد دل ها بیشتر به هم نزدیک میشند
پس آسون از دست نمیره
۴.۸k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.