قسمت غم انگیز تنهایی، "بی پناهی" است.
قسمت غم انگیز تنهایی، "بیپناهی" است.
اینکه یک شب، یک روز، یک جایی دلت بخواهد از همه دردهای دنیا پناه ببری به آغوشی، نوازشی، گفتگویی، بوسهای، حضوری، دیداری.... و هیچکس هیچجای جهانت نباشد. بار دنیا و آدمهایش بیفتد روی شانههای نحیفت، به هر طرف که نگاه کنی آیههای عذاب به سمتت دوان باشد، پناه همه باشی به قدر بضاعت دلت، عالم و آدم را مراقبت کنی و کسی نباشد که اگر بارت را از شانهات بر نمیدارد، لااقل به آزار کلام جانت را نفرساید.
در دنیای آدمهای تنها، سایهای نیست برای خنک شدن. همیشه ظهر داغ مرداد است، وسط کویر خشکی که مارهای غاشیه دارد. عادت میکنیم به سوختن، و کمکم تمام میشویم، بی این که یاد گرفته باشیم آسودن در امن دلبرانه یار چه معنا دارد.
ما، خستههای مکدر تاریخ، فرزندان آزرده خواهش و دوری، قبیله تنهای دلتنگ. که به فریب هر سلامی لبخند زدیم و هر بوسهای شکنجهای شد به جانمان. ما، که در سکوت فرسودیم و همانطور که میمردیم، هرکس حالمان را پرسید با لبخند گفتیم خوبم .
خوبیم. به خوبی ماده سگ پیری که با درد و عذاب هفت توله مرده به دنیا آورده باشد...
اینکه یک شب، یک روز، یک جایی دلت بخواهد از همه دردهای دنیا پناه ببری به آغوشی، نوازشی، گفتگویی، بوسهای، حضوری، دیداری.... و هیچکس هیچجای جهانت نباشد. بار دنیا و آدمهایش بیفتد روی شانههای نحیفت، به هر طرف که نگاه کنی آیههای عذاب به سمتت دوان باشد، پناه همه باشی به قدر بضاعت دلت، عالم و آدم را مراقبت کنی و کسی نباشد که اگر بارت را از شانهات بر نمیدارد، لااقل به آزار کلام جانت را نفرساید.
در دنیای آدمهای تنها، سایهای نیست برای خنک شدن. همیشه ظهر داغ مرداد است، وسط کویر خشکی که مارهای غاشیه دارد. عادت میکنیم به سوختن، و کمکم تمام میشویم، بی این که یاد گرفته باشیم آسودن در امن دلبرانه یار چه معنا دارد.
ما، خستههای مکدر تاریخ، فرزندان آزرده خواهش و دوری، قبیله تنهای دلتنگ. که به فریب هر سلامی لبخند زدیم و هر بوسهای شکنجهای شد به جانمان. ما، که در سکوت فرسودیم و همانطور که میمردیم، هرکس حالمان را پرسید با لبخند گفتیم خوبم .
خوبیم. به خوبی ماده سگ پیری که با درد و عذاب هفت توله مرده به دنیا آورده باشد...
۳۳.۷k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.