هروز و هرشبمان شده بود نامه نگاری پشت اسکناس ها
هروز و هرشبمان شده بود نامه نگاری پشت اسکناس ها
هراز گاهی کسی از در تو میآمد و دوستت دارمی را پرت میکرد روی میز
دوستت دارمی که سیاه بود و شب قبل مچاله شده بود
دست معتادی بوذ
انگار میخواسته بگوید بازگشت هرچیزی به اصل و نسب لعنتی در من آنقدر قد نمیداد
که قد وامانده من به دیوار آرزوهایم برسد
💔💔🥀🥀
هراز گاهی کسی از در تو میآمد و دوستت دارمی را پرت میکرد روی میز
دوستت دارمی که سیاه بود و شب قبل مچاله شده بود
دست معتادی بوذ
انگار میخواسته بگوید بازگشت هرچیزی به اصل و نسب لعنتی در من آنقدر قد نمیداد
که قد وامانده من به دیوار آرزوهایم برسد
💔💔🥀🥀
۳.۰k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.