وقتی نیستم کی سر روی زانوت بذاره
وقتی نیستم کی سر روی زانوت بذاره
این تنهایی نگو که تمومی نداره
یه کاری کن از این زخم کاری رها شم
همین روزا میام تا تورو داشته باشم
در پزشکی دردی وجود دارد به اسم درد فانتوم؛ بهش درد خیالی هم میگویند، اما خیالی نیست، واقعا درد میکند.
بیمار واقعا درد میکشد، ولی از جایی که دیگر نیست.
دستی درد میکند که قطع شده، انگشتی درد میکند که جایش بین تمام انگشتانش خالیست، آدمی که یادش هست اما خودش نه...
انگار نگاه میکند به جای خالی چیزی و درد میکشد، از نبودنش، از نداشتنش. از اینکه تنها خاطرهای برایش مانده و دردی که کسی نمیفهمد،
جای خالیای که کسی نمیبیند چون به گمانشان اینها همه دردی است خیالی...
•
این تنهایی نگو که تمومی نداره
یه کاری کن از این زخم کاری رها شم
همین روزا میام تا تورو داشته باشم
در پزشکی دردی وجود دارد به اسم درد فانتوم؛ بهش درد خیالی هم میگویند، اما خیالی نیست، واقعا درد میکند.
بیمار واقعا درد میکشد، ولی از جایی که دیگر نیست.
دستی درد میکند که قطع شده، انگشتی درد میکند که جایش بین تمام انگشتانش خالیست، آدمی که یادش هست اما خودش نه...
انگار نگاه میکند به جای خالی چیزی و درد میکشد، از نبودنش، از نداشتنش. از اینکه تنها خاطرهای برایش مانده و دردی که کسی نمیفهمد،
جای خالیای که کسی نمیبیند چون به گمانشان اینها همه دردی است خیالی...
•
۵.۱k
۱۲ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.