عاشقانه های شبنم
امشب بیا که تشنه ی یک همنشینی ام
دیگر امید نیست که فردا ببینی ام
فردا مرا _ تمام ِمرا _ باد می بَرد
ای کاش جای باد ، تو امشب بچینی ام
خورشید ، فرصتی است که از من گذشته است
تاریک ، مثل سایه ی تَنگِ پَسینی ام
لحظه به لحظه از دل هم دور می شدیم
از بس تو آن همانی و من این همینی ام
دیگر من آن چنان که تو هستی نمی شوم
آخر تو جای من ... چه کنم !؟ این چنینی ام
با این همه هنوز دلی مانده ، دیر نیست
من که هنوز عاشقِ عشق آفرینی ام
پیش از تو این همه شبِ من آسمان نداشت
بر من بتاب عشقِ قشنگِ زمینی ام !
دیگر امید نیست که فردا ببینی ام
فردا مرا _ تمام ِمرا _ باد می بَرد
ای کاش جای باد ، تو امشب بچینی ام
خورشید ، فرصتی است که از من گذشته است
تاریک ، مثل سایه ی تَنگِ پَسینی ام
لحظه به لحظه از دل هم دور می شدیم
از بس تو آن همانی و من این همینی ام
دیگر من آن چنان که تو هستی نمی شوم
آخر تو جای من ... چه کنم !؟ این چنینی ام
با این همه هنوز دلی مانده ، دیر نیست
من که هنوز عاشقِ عشق آفرینی ام
پیش از تو این همه شبِ من آسمان نداشت
بر من بتاب عشقِ قشنگِ زمینی ام !
۱۰.۳k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲