بار اول تان نیست....

میگویند
زمان زندگی حضرت مجتبی (علیه السلام )ایادی معاویه ایشان را محاصره کردندبه تحقیر وتوهین
هرکسی چیزی گفت به خنده و استهزا به او و پدرش حضرت امیر المومنین علیه السلام !
تا اینکه
حتی نوجوانی از آن گروه خود را ازاهانت به حضرت بی نصیب نگذاشت!
حضرت مجتبی علیه السلام با وقار و آرامش پاسخ همه را داد
تا رسید به آن نوجوان اهانت کننده،
وفرمود:
تو کوچکتر از آن هستی که به پدرم اهانت کنی...
مَثَل تو مثل آن گنجشک است که روی شاخه ی درخت تنومندی نشست ،انگاه که میخواست برخیزد به درخت گفت :
محکم باش که من میخواهم از روی شاخه ی تو پرواز کنم !
درخت گفت:
من نشستن تورا احساس نکردم که حالا از پریدن تو تکان بخورم...
دیدگاه ها (۰)

روی شانه های ما سوار بودن :((((

♦️دیشب صلح و آتش بس در غزه نقض شدو صدها نفر از مردم ،علاوه ب...

آه از آن ساعتی که با تَن چاک چاکنهادی ای تِشنه لب صورت خود ر...

با پول کانون پرورش فکری زیر سایه جمهوری اسلامی ایران انیمیشن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط