ایمجین از Jin
جین دیگه داشت کم میآورد. ولی تو میخندیدی و لیوانهای مشروب رو پشت هم تا ته سر میکشیدی. اون تا حالا ندیده بود یه آدم تا این حد مست، بتونه انقدر خوب کنترلش رو حفظ کنه. ولی با این حال خیلی نگرانت شده بود.
- فکر کنم بهتره بریم، انگار زیاد حالت خوب نیست.
یه نگاه با چشمهای سرخ و خمارت بهش کردی و گفتی
+ خاک تو سرت، تازه سرشبه.
جین داشت دیوونه میشد. وقتی دید همین طوری داری به مشروب خوردن ادامه میدی رسما قاطی کرد.
- آخه اون الاغ لیاقت داره که داری خودت رو انقدر اذیت میکنی؟
خندیدی و گفتی
+ اون الاغ که خیلی وقته قصهش سر اومده. با این الاغی که پیشم نشسته و هنوز نفهمیده درد من خودشه باید چیکار کنم؟
پیکت رو آوردی بالا و با شرارهی تو چشمهات جین رو به آتیش کشیدی و گفتی
+ بزن به سلامتیش!
⋆°⧼🎃𝘼𝙉𝘼🕷 ๋࣭༢
▸ #jin ⬥ #fic ◂ TM
╭─────────────⊰‧໋݊
╰─≽ 𓍱۰.玻璃𝗕tsͦ𖧵ֹֺֽ໋໋݊ 𓄹𓈒 𐤀
@army_bts_ot7
- فکر کنم بهتره بریم، انگار زیاد حالت خوب نیست.
یه نگاه با چشمهای سرخ و خمارت بهش کردی و گفتی
+ خاک تو سرت، تازه سرشبه.
جین داشت دیوونه میشد. وقتی دید همین طوری داری به مشروب خوردن ادامه میدی رسما قاطی کرد.
- آخه اون الاغ لیاقت داره که داری خودت رو انقدر اذیت میکنی؟
خندیدی و گفتی
+ اون الاغ که خیلی وقته قصهش سر اومده. با این الاغی که پیشم نشسته و هنوز نفهمیده درد من خودشه باید چیکار کنم؟
پیکت رو آوردی بالا و با شرارهی تو چشمهات جین رو به آتیش کشیدی و گفتی
+ بزن به سلامتیش!
⋆°⧼🎃𝘼𝙉𝘼🕷 ๋࣭༢
▸ #jin ⬥ #fic ◂ TM
╭─────────────⊰‧໋݊
╰─≽ 𓍱۰.玻璃𝗕tsͦ𖧵ֹֺֽ໋໋݊ 𓄹𓈒 𐤀
@army_bts_ot7
۳۷.۹k
۰۴ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.