به راستی قصه ما ازکجا شروع شد به کجا رسید

به راستی قصه ما ازکجا شروع شد به کجا رسید
قصه دلدادگی قصه دلتنگی چشم انتظاری قصه شوق رسیدن قصه دروغ ها چقدر دروغ گفتی من ناباورانه باور کردم هنوزم تو شوک دروغ هایت هستم خداحافظ عزیزم که میخوام عزای رفتنت را بگیرم لباس مشکی به تن کنم صاحب عزاشوم برسر قبر نداشته ات گریه کنم برات مراسم بگیرم دلم نخواست امتحانت کنم وای کاش امتحان نمیشدی که اینطور زنگ رسوایی دروغ هایت به صدا دربیاید هرچه به من گفتی برای دیگری گفتی بدون کم کاست عجب بره ای بودی در لباس گرگ عجب روباه مکاری بودی هیچ نمیدانستم
باور کردم هی رویای زشت من
۱۴۰۱/۹/۱۸
ساعت:۲۰
دلنوشته
بدون مخاطب
دیدگاه ها (۲)

رفاقت باارزش ترین کلمه ای در جهان خلقت که هرکسی نمیتونه اونو...

افسر بختیاری چه قشنگ از قدرت عشق میگه:قدرت عشق بنازم که به ی...

مخاطب خاص زندگی من سال هاست که گمشده پیدا نمیشه...۱۴۰۱/۹/۱۱س...

برای قلبم که شکست همچنان زخمی از این همه هیاهو دروغبرای عشقی...

وقتی بهت خیانت می‌کنه و .... ۱/۲ ویو هستی سلامم من هستی هستم...

شب بود. سکوت خانه، سنگین‌تر از آن بود که یک سقف بتواند تحمل ...

شب بود. سکوت خانه، سنگین‌تر از آن بود که یک سقف بتواند تحمل ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط