±عطر سینِه اش مَست کننده بود.
±عطر سینِهاش مَست کننده بود.
گوشت بازویش که دور گردنم پیچید
گرمای لطیفی داشت، در این لحظه آرزو میکردم که زندگیم قطع بشود، چون در این دقیقه همهی کینه و بُغضی که نسبت به او داشتم از بین رفت و سعی می کردم که جلو گریهی خودم را بگیرم. : )🌧🍂
#وروجک_لکستان
گوشت بازویش که دور گردنم پیچید
گرمای لطیفی داشت، در این لحظه آرزو میکردم که زندگیم قطع بشود، چون در این دقیقه همهی کینه و بُغضی که نسبت به او داشتم از بین رفت و سعی می کردم که جلو گریهی خودم را بگیرم. : )🌧🍂
#وروجک_لکستان
۱۱.۳k
۰۵ اسفند ۱۴۰۰