روانیِ تو
روانیِ تو
p: 15
«جیمین»
بعد از خوابیدن ا.ت براش غذا گذاشتم و در کلبه رو قفل کردم و رفتم سمت عمارت کوک
خدمتکارا با ترس به کوک نگا میکردن و کوک هرچی وسیله دستش بود و میشکست
دستمو گذاشتم رو شونش
✓: هی کوک اروم باش مطمئن باش پیدا میشه اخه اون دختر که نمیتونه خیلی دور رفته باشه
کوک نفسش و با حرص بیرون داد و لب زد
_: اون دختره اونقدر باهوش بوده که ردیابشم در اورده اما از کجا فهمیده ردیاب کجایه بدنشه
رگای گردنش بر اثر عصبانیت بیرون زده بودن و تو چشماش میشد خشم و دید
اروم لب زدم
✓: مطمئن باش پیداش میکنیم
_: فقط اگر پیداش کنم یه بلایی سرش میارم که آرزوی مرگ کنه
✓: اروم باش کوک
_: نمیتونم اروم باشم میفهمی یا نه دختره فرار کرده عبور از این همه بادیگارد غیر ممکنه چشکلی فرار کرده باید برم دوباره دنبالش بگردم
«کوک»
بلند شدم و از عمارت زدم بیرون کل سئول و گشتم اما نبود انگار اب شده رفته تو زمین
هرجور شده پیداش میکنم انتقامم و ازش میگیرم طوری که هر ثانیه مرگ و جلوی چشماش ببینه
خسته شده بودم الکل خوردن ارومم میکرد باعث میشد همه چی رو فراموش کنم و یکم حال کنم
به سمت بار حرکت کردم
گوشه ای نشستم و الکل خوردم تو حال خودم نبودم به دخترایی نگاه کردم که خودشون و به پسرا میمالن یا از هم لب میگیرن
هرزه ها فقط به فکر پولن پسرا هم بعد از تموم شدن کارشون با دخترا
دخترا و مثل یه دستمال استفاده پرت میکنن و میندازن دور با همین حالی که داشتم سوار ماشینم شدم و رفتم عمارت هنوز اثری از ا.ت نبود و این بدتر عصبیم میکرد
بادیگاردای احمق چطور نتونستن بفهمن یه دختر فرار کرده تعداد بادیگاردارو باید بیشتر میکردم
تا خدمتکارای دیگه فرار نکنن
لایک: ۲٠
p: 15
«جیمین»
بعد از خوابیدن ا.ت براش غذا گذاشتم و در کلبه رو قفل کردم و رفتم سمت عمارت کوک
خدمتکارا با ترس به کوک نگا میکردن و کوک هرچی وسیله دستش بود و میشکست
دستمو گذاشتم رو شونش
✓: هی کوک اروم باش مطمئن باش پیدا میشه اخه اون دختر که نمیتونه خیلی دور رفته باشه
کوک نفسش و با حرص بیرون داد و لب زد
_: اون دختره اونقدر باهوش بوده که ردیابشم در اورده اما از کجا فهمیده ردیاب کجایه بدنشه
رگای گردنش بر اثر عصبانیت بیرون زده بودن و تو چشماش میشد خشم و دید
اروم لب زدم
✓: مطمئن باش پیداش میکنیم
_: فقط اگر پیداش کنم یه بلایی سرش میارم که آرزوی مرگ کنه
✓: اروم باش کوک
_: نمیتونم اروم باشم میفهمی یا نه دختره فرار کرده عبور از این همه بادیگارد غیر ممکنه چشکلی فرار کرده باید برم دوباره دنبالش بگردم
«کوک»
بلند شدم و از عمارت زدم بیرون کل سئول و گشتم اما نبود انگار اب شده رفته تو زمین
هرجور شده پیداش میکنم انتقامم و ازش میگیرم طوری که هر ثانیه مرگ و جلوی چشماش ببینه
خسته شده بودم الکل خوردن ارومم میکرد باعث میشد همه چی رو فراموش کنم و یکم حال کنم
به سمت بار حرکت کردم
گوشه ای نشستم و الکل خوردم تو حال خودم نبودم به دخترایی نگاه کردم که خودشون و به پسرا میمالن یا از هم لب میگیرن
هرزه ها فقط به فکر پولن پسرا هم بعد از تموم شدن کارشون با دخترا
دخترا و مثل یه دستمال استفاده پرت میکنن و میندازن دور با همین حالی که داشتم سوار ماشینم شدم و رفتم عمارت هنوز اثری از ا.ت نبود و این بدتر عصبیم میکرد
بادیگاردای احمق چطور نتونستن بفهمن یه دختر فرار کرده تعداد بادیگاردارو باید بیشتر میکردم
تا خدمتکارای دیگه فرار نکنن
لایک: ۲٠
۸۵۱
۱۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.