خسروشکیبایی

#خسرو_شکیبایی
سالها و سالها بود
که در ایستگاه راه آهن
در خواب و خلوت ورودی همة شهرها
کوچه ها ، جاده ها ، میدان ها
چشم به راه تو از هر مسافری که می آمد
سراغ کسی را می گرفتم که بوی لیموی شمال و
شب حلال دریا را می داد
دیدگاه ها (۱)

وخداوند در قلب های خستهجا دارد...آنجایی که نه دیگرامیدی ماند...

موافقید؟.تعهد یعنی این…..

۸❤دمتون گــرمبودنتون به کسی آرامش میده؟

آدم ها ساعت شنی نیستند که سر و تهشان کنیدوباره از اول شروع ش...

خبر داری چرا وقتی دل بی‌تاب میگیردسراغ از خاطراتی دور اما نا...

چند ده سال بعد شده. تنها در ساحل خلوت نوشهر قدم می زنی. با خ...

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط