🍁ای بازی زیبای لبت بسته زبان را🍁

ای بازی زیبای لبت بسته زبان را
زیبایی تو، کرده فنا فنّ بیان را

ای آمدنت مبدأ تاریخِ تغزّل
تأخیر تو بر هم زده تنظیم زمان را

نقل است که در روز ازل، مجمعِ لالان
گفتار تو را دیده و بستند زبان را!

عشق تو چه دردی‌ست که در منظر عاشق
از تاب و تب انداخته حتّی سرطان را

کافی‌ست به مسجد بروی تا که مشایخ
با شوق تو از نیمه بگویند اذان را

روحم به تو صد نامه نوشت و نفرستاد
ترسید که دیوانه کنی نامه‌رسان را!

خورشید هم از چشم سیاه تو می‌افتد
هر روز اگر طی نکند عرض جهان را

یک‌عمر دویدند و به جایی نرسیدند
آنان که به دستت نسپردند عنان را

بر عکس تو می‌گریم اگر با تو نباشم
تا خیس کنم حدّاقل نقش جهان را...
دیدگاه ها (۲)

🍁مست اگر با دست خالی راهی میخانه است 🍁

🍁تو زلیخایی و من یوسف آشفته سرم🍁

😉از لبان قرمز تو گاز می چسبد فقط😉

😚بیر بوسه تمنا الدیم😚

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط