مذهبی عاشقانه بیاد باباوداداش علی😭😭

دلتنگم برای او که تا بود، نمیدانستم امنیت و بخشش و مردانگی همه با او معنا میشود. کاش می ‌شد فرصت‌های رفته را جبران کرد، کاش می‌آمدی و من میگفتم که دیگر قدر تو را میدانم. حالا که جسم تو اینجا نیست، سعی می کنم خاطراتت را زنده کنم؛ غرور و نجابت، پاکی و صفای قدم، سنگینی سکوت و نگاه‌های نافذ تو را به خاطر می‌آورم.

ریز ریز مثل بارانهای طولانی و بی‌شتاب ساعت‌ها اشک می‌ریزم. اگر کسی اشک‌هایم را دید، به من می گوید که باید صبر کنم. چه می‌گویند؟ در مرگ تو صبر؟ این تو بودی که به من صبر را یاد می‌دادی، حالا که تو نیستی، چه کسی به من از صبر بگوید تا حرفش را باور کنم؟ نیشخند می‌زنم. خون از چهارگوشه جگرم می‌چکد اما در ظاهر صبر می کنم و اشک‌هایم را از دیگران پنهان می‌دارم.

بابا داداش ناکامم 😭😭😭خیلی دوستتون دارم🖤🖤😭😭🥀🥀
دیدگاه ها (۰)

عاشقانه های شبنم

عاشقانه های شبنم

عاشقانه با بهترین بابا😭😭

عاشقانه های شبنم با بهترین بابا😭😭

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۳

وانشات اینوماکی//پارت ۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط