وایی بچه ها بعد از اینهمه امتحان و یک ماه بی خوابی کشیدن

وایی بچه ها بعد از اینهمه امتحان و یک ماه بی خوابی کشیدن ، امروز عصر با دوتا دوست صمیم قرار شد بریم بیرون
زنگشون زدم گفتم من دارم میام و اینا .
رسیدم همین که رفتم داخل مامان یکی از دوستام دم در بود گفتم خاله بچه ها کجان گفت اون دوتا رفتن جایی بزار بهشون زنگ بزنم بگم بیان. بعدش خاله دستمو گرفت دیدم داره منو میبره داخله کافه ی روبه رویی یک گوشه دنج و خیلی خوبی بچه ها نشسته بودن . خلاصه سوپرایزم کردن و چون تولدم ۷ دی داخل امتحانات بود امروز برام تولد گرفتن(♡_♡)☆☆☆☆☆☆☆ خیلی خیلی خوشحال شدم و هم خجالت می کشیدم چون میزای کناریمون کلا پر بودن. خیلی خیلی خوش گذشت امروز عالی بود و خلاصه دخترا خیلی خیلی دوستتون دارم واقعا برای من ارزشمندید ♥️✨ هردوتون رو از دور می بوسم🫂😘
دیدگاه ها (۰)

اه اخیرا خیلی داغون شدم و هی دوستام به دادم می رسند ولی ای...

بچه ها بچه ها دید دیشب چقدر میگفتم وایی من حتی نمی تونم تورو...

واییییی فقط نقاشیشون😂😂

🚶🏻‍♀️<<<<< چه قشنگ میگه: بغلم کن ، بغل کن روحمو که خستس

رمان عشق و نفرت پارت ۱۲خلاصه رفتیم خونه ی مامان جونگ کوک سان...

هیچ وقت عاشق نشو وابسته نشو دل نبند چرا؟چون مثل من میشی حالا...

این ادیت جدیدمه ولی هنوز کاملش نکردم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط