آهنگ احساس شهرام صولتی
شاید،یک روز
جفتمان آلزایمر بگیریم...هر یک در خانه ی خود....
و در اولین غفلت فرزندانمان به خیابان بزنیم...
و حتی،حواسمان نباشد دررا پشت سرمان ببندیم....
شاید هیچ کداممان ندانیم داریم کدام سمتی میرویم....
و جفتمان،سر از کوچه پس کوچه های ولیعصر در بیاوریم...
شاید تو،بی آنکه اختیاری از خود داشته باشی....با دیدن هر مردی چهارشونه به سمتش قدم برداری و آرام اسمم را زمزمه کنی...
و او...فقط سری از تأسفو دلسوزی تکان بدهد و برود...
و وقتی انتظار تو،برای شنیدن یک (جانم)سرکوب میشود،یک چین به پیشانیت اضافه شود....
شاید....شاید یکهو از کنار هم بگذریم.و لحظه ای ابروان تو در هم کشیده شود....و برگردی....
با صدای لرزان صدایم بزنی...
و من،تنها لحظه ای نگاه کنم....سرد...متعجب....عمیق
و ناخودآگاه عمیقتر از همیشه نفس بکشم...
و دلم بلرزد از آن عطر آشنا...
و باخود بگویم شاید شبیه بوی عطر دخترم است... و بعد،بروم....
و در جایی دیگر از این شهر،دخترم با اشک و ترس به شوهرش بگوید:
پدر گم شده...آلزایمر هم دارد....این آخرها حتی اسم خودش هم یادش نبود....نگرانم...
🎵 #احساس
🎤 #شهرام_صولتی
جفتمان آلزایمر بگیریم...هر یک در خانه ی خود....
و در اولین غفلت فرزندانمان به خیابان بزنیم...
و حتی،حواسمان نباشد دررا پشت سرمان ببندیم....
شاید هیچ کداممان ندانیم داریم کدام سمتی میرویم....
و جفتمان،سر از کوچه پس کوچه های ولیعصر در بیاوریم...
شاید تو،بی آنکه اختیاری از خود داشته باشی....با دیدن هر مردی چهارشونه به سمتش قدم برداری و آرام اسمم را زمزمه کنی...
و او...فقط سری از تأسفو دلسوزی تکان بدهد و برود...
و وقتی انتظار تو،برای شنیدن یک (جانم)سرکوب میشود،یک چین به پیشانیت اضافه شود....
شاید....شاید یکهو از کنار هم بگذریم.و لحظه ای ابروان تو در هم کشیده شود....و برگردی....
با صدای لرزان صدایم بزنی...
و من،تنها لحظه ای نگاه کنم....سرد...متعجب....عمیق
و ناخودآگاه عمیقتر از همیشه نفس بکشم...
و دلم بلرزد از آن عطر آشنا...
و باخود بگویم شاید شبیه بوی عطر دخترم است... و بعد،بروم....
و در جایی دیگر از این شهر،دخترم با اشک و ترس به شوهرش بگوید:
پدر گم شده...آلزایمر هم دارد....این آخرها حتی اسم خودش هم یادش نبود....نگرانم...
🎵 #احساس
🎤 #شهرام_صولتی
۴۳.۶k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.