part
part⁹⁰
دکتر سرش را بالا آورد و نگاهی به تیمش انداخت. "همینطور که میبینید، وضعیتش بهتر شده، فشار خونش دوباره به حالت عادی برگشته. هنوز باید مراقب باشیم، اما از مرگ فاصله گرفتیم."
یک نفس راحت از سینه همه خارج شد. دختر هنوز نمیتوانست به طور کامل آرام شود، اما از این که تهیونگ زنده ماند، قلبش کمی آرام گرفت. نگاهش به جونگکوک افتاد، و برای اولین بار در آن لحظه، او دید که جونگکوک نفس راحتی کشید، درست مثل خودش.
جونگکوک به آرامی به سمت دختر برگشت. "بهت گفته بودم که اینجوری نمیره."
دختر که هنوز اشک در چشمانش بود، دستش را در جیبش فرو کرد و به آرامی گفت: "چطور میتونید اینقدر مطمئن باشید؟"
جونگکوک لبخندی کوچک زد، اما هنوز در چهرهاش نگرانیهایی بود. "چون تهیونگ هیچوقت تسلیم نمیشه. هیچوقت."
با گذشت لحظاتی، همه پرستارها و پزشکان از اتاق خارج شدند، و فضایی نسبی از آرامش به اتاق برگشت. اما قلب هر چهار نفر، هنوز در حال تپیدن شدید بود. همه میدانستند که این اتفاق، نشانهای از یک معرکه تازه است، یک هشدار از خطرات پیش رو.
لبخند کوچیکی روی لب دختر شکل گرفت و با صدای ملایمی گفت:"ممنون که اینجاید"
جونگکوک به آرامی پاسخ داد: "گفتم که همیشه پیشتم"
سکوت کوتاهی میانشان افتاد، اما این سکوت، سکوتی بود پر از معنای عمیقتر از هر کلمهای که میشد گفت. لحظهای که تهیونگ نجات پیدا کرده بود، شاید تنها یک بارقه از امید در دنیای پر از پیچیدگیهای زندگی بود، اما برای دختر، همان لحظه کافی بود تا تمام شکها و ترسهایش را کنار بگذارد و تنها در کنار جونگکوک، امید پیدا کند.
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
روی صندلی بیمارستان نشسته بود و به بردار بیجونش که روی تخت بیمارستان افتاده بود نگاه میکرد، دختر تمام مدت فقط یک چیز زیرلب زمزمه میکرد:"فقط میخوام تهیونگخوب شه اون موقع از صفحهی هستی محوت میکنم داییون"
به قدری نفرت از داییون و نگرانی حال تهیونگ چشماشو کور کرده بود که به هیچ چیز دیگری فکرنمیکرد حتی به حرف های که چندلحظه پیش با جئون گفته بود.
توی فکر و افکار خودش به قدری غرق بود که حتی متوجه صدای جئون هم نمیشد.
جونگکوک نزدیک دختر شد و دستش را روی شانه دختر گذاشت که ا.ت از عالم هَپَروت خارج شد.
با صدای گرفته و خسته صحبت کرد:"چیه؟چیشده؟"
جئون بخاطر اینکه دختر توی این حالت دیده و نمیتونه کاری کنه به شدتت عصبی بود ولی با لحنی آروم گفت:" اینقدر اینجا نشین برو یکم بخواب من هستم"
دکتر سرش را بالا آورد و نگاهی به تیمش انداخت. "همینطور که میبینید، وضعیتش بهتر شده، فشار خونش دوباره به حالت عادی برگشته. هنوز باید مراقب باشیم، اما از مرگ فاصله گرفتیم."
یک نفس راحت از سینه همه خارج شد. دختر هنوز نمیتوانست به طور کامل آرام شود، اما از این که تهیونگ زنده ماند، قلبش کمی آرام گرفت. نگاهش به جونگکوک افتاد، و برای اولین بار در آن لحظه، او دید که جونگکوک نفس راحتی کشید، درست مثل خودش.
جونگکوک به آرامی به سمت دختر برگشت. "بهت گفته بودم که اینجوری نمیره."
دختر که هنوز اشک در چشمانش بود، دستش را در جیبش فرو کرد و به آرامی گفت: "چطور میتونید اینقدر مطمئن باشید؟"
جونگکوک لبخندی کوچک زد، اما هنوز در چهرهاش نگرانیهایی بود. "چون تهیونگ هیچوقت تسلیم نمیشه. هیچوقت."
با گذشت لحظاتی، همه پرستارها و پزشکان از اتاق خارج شدند، و فضایی نسبی از آرامش به اتاق برگشت. اما قلب هر چهار نفر، هنوز در حال تپیدن شدید بود. همه میدانستند که این اتفاق، نشانهای از یک معرکه تازه است، یک هشدار از خطرات پیش رو.
لبخند کوچیکی روی لب دختر شکل گرفت و با صدای ملایمی گفت:"ممنون که اینجاید"
جونگکوک به آرامی پاسخ داد: "گفتم که همیشه پیشتم"
سکوت کوتاهی میانشان افتاد، اما این سکوت، سکوتی بود پر از معنای عمیقتر از هر کلمهای که میشد گفت. لحظهای که تهیونگ نجات پیدا کرده بود، شاید تنها یک بارقه از امید در دنیای پر از پیچیدگیهای زندگی بود، اما برای دختر، همان لحظه کافی بود تا تمام شکها و ترسهایش را کنار بگذارد و تنها در کنار جونگکوک، امید پیدا کند.
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
روی صندلی بیمارستان نشسته بود و به بردار بیجونش که روی تخت بیمارستان افتاده بود نگاه میکرد، دختر تمام مدت فقط یک چیز زیرلب زمزمه میکرد:"فقط میخوام تهیونگخوب شه اون موقع از صفحهی هستی محوت میکنم داییون"
به قدری نفرت از داییون و نگرانی حال تهیونگ چشماشو کور کرده بود که به هیچ چیز دیگری فکرنمیکرد حتی به حرف های که چندلحظه پیش با جئون گفته بود.
توی فکر و افکار خودش به قدری غرق بود که حتی متوجه صدای جئون هم نمیشد.
جونگکوک نزدیک دختر شد و دستش را روی شانه دختر گذاشت که ا.ت از عالم هَپَروت خارج شد.
با صدای گرفته و خسته صحبت کرد:"چیه؟چیشده؟"
جئون بخاطر اینکه دختر توی این حالت دیده و نمیتونه کاری کنه به شدتت عصبی بود ولی با لحنی آروم گفت:" اینقدر اینجا نشین برو یکم بخواب من هستم"
- ۷.۰k
- ۲۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط