رمان عشق ووفشم 💜
رمان عشق ووفشم 💜
پارت یازدهم:
یهو نیکا گف بچها دیشب یکی از اون بچههایی ک ویدیو پارکی میگیره بم پیام داد بریم باهاشون ویدیو بگیریم منم قبول کردم
دیانا: آخ جوننن خیلی دلم میخواست
متین ارسلان: ن نمیخواد بریم دوست ندارم
نیکدیا: آنقدر اسرار کردیم تا تا قبول کردن :)
نیکا: بیا ارسلان آدرس اینجا پارک فدک و..........
ارسلان: بش
دیانا: رفتیم یهو یکی از دوستای منو نیکا رو دیدیم ک ت اکیپشون بود اسمش مهدیس بود
نیکا پشمام
نیکا: چرا دیانا: مهدیسه نیکا: اع اره دیانا:بیا بریم پیشش نیکا: باش بریم نیکدیا: سلام مهدیس خبی مهدیس: اه نیکا دیانا شما اینجا چیکار میکنین دلم براتون تنگ شده بود😍 بیاین بغلم کلی بغل کردن همو.....
مهدیس: آشنا نمیکنین؟
نیکا: متین رلم مهدیس دوستم دیانا: ارسلان رلم ک قراره شوهرم بشه مهدیس دوستم مهدیس: خوش متین ارسلان: همچنین😁
بچها: خوب مهدیس دوستاتو معرفی نمیکی؟
مهدیس: چرا ایناعن رضا، محراب،پانیذ،امیرلورد،امید سویج،رومینا،محشاد ، محمد ک صداش میکنیم ممد، فرزاد، عباس،امیر انکا، ژاتیس، امیرروز، امیر برَه، سارا، محمد رضا،عسل،نگین،عطا،علیرضا(اسم همرو گف) آشنا شدیم قرار شد بریم کافه
نیکا: رفتیم غذا هارو سفارش دادیم اون پسره امیر روزه یکسره بم چشمک میزد متین دیدش
نیکا: متین عصبی نشو باشه متین جوابی نداد
متین: امیر روز گمشو بیرون
نیکا: همه تعجب کرده بودن
امیرروز: چی شده متین:بیا بیرون میفهمی نیکا: داشتم سکته میکردم
خماریییی😂💋
اینم پارت یازدهم حمایت کنین😍😁
پارت بعد ۱۰۵ تاییمون😍💋
پارت یازدهم:
یهو نیکا گف بچها دیشب یکی از اون بچههایی ک ویدیو پارکی میگیره بم پیام داد بریم باهاشون ویدیو بگیریم منم قبول کردم
دیانا: آخ جوننن خیلی دلم میخواست
متین ارسلان: ن نمیخواد بریم دوست ندارم
نیکدیا: آنقدر اسرار کردیم تا تا قبول کردن :)
نیکا: بیا ارسلان آدرس اینجا پارک فدک و..........
ارسلان: بش
دیانا: رفتیم یهو یکی از دوستای منو نیکا رو دیدیم ک ت اکیپشون بود اسمش مهدیس بود
نیکا پشمام
نیکا: چرا دیانا: مهدیسه نیکا: اع اره دیانا:بیا بریم پیشش نیکا: باش بریم نیکدیا: سلام مهدیس خبی مهدیس: اه نیکا دیانا شما اینجا چیکار میکنین دلم براتون تنگ شده بود😍 بیاین بغلم کلی بغل کردن همو.....
مهدیس: آشنا نمیکنین؟
نیکا: متین رلم مهدیس دوستم دیانا: ارسلان رلم ک قراره شوهرم بشه مهدیس دوستم مهدیس: خوش متین ارسلان: همچنین😁
بچها: خوب مهدیس دوستاتو معرفی نمیکی؟
مهدیس: چرا ایناعن رضا، محراب،پانیذ،امیرلورد،امید سویج،رومینا،محشاد ، محمد ک صداش میکنیم ممد، فرزاد، عباس،امیر انکا، ژاتیس، امیرروز، امیر برَه، سارا، محمد رضا،عسل،نگین،عطا،علیرضا(اسم همرو گف) آشنا شدیم قرار شد بریم کافه
نیکا: رفتیم غذا هارو سفارش دادیم اون پسره امیر روزه یکسره بم چشمک میزد متین دیدش
نیکا: متین عصبی نشو باشه متین جوابی نداد
متین: امیر روز گمشو بیرون
نیکا: همه تعجب کرده بودن
امیرروز: چی شده متین:بیا بیرون میفهمی نیکا: داشتم سکته میکردم
خماریییی😂💋
اینم پارت یازدهم حمایت کنین😍😁
پارت بعد ۱۰۵ تاییمون😍💋
۱۰۸.۴k
۲۶ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.