گاهی هم یکی از آدم هایی که می شناسیم راه می افتد سمت سرزم
گاهی هم یکی از آدمهایی که میشناسیم راه میافتد سمت سرزمین تباهی.
سفری که با قدرنشناسی شروع میشود.
از جایی که یکی ارزش چیزهایی را که روزگار در اختیارش گذاشته نمیداند.
قدر پدر و مادر،
قدر یار و همراه،
قدر رفاقت،
قدر آرامش و صمیمیت.
سفر تباهی با آوارگی ادامه مییابد.
جایی که یکی چیزهای خوبی را که داشته رها میکند و میافتد در بیابان برهوت به دنبال چیزهای بهتری که در رویاها دیده.
به دنبال ثروتی که تلاش زیادی نخواهد،
شهرتی که راحت به دست بیاید،
زرق و برقی که محصول تاریکی خانهی دیگری است،
شادیهایی که بر اندوه دیگران بنا شده،
دلبستگیهایی که به قیمت دلشکستگی دیگری ساخته شده.
به دنبال میانبرهای کوتاهی که راه به سرزمینهای دور دارد.
سفر تباهی با ناامیدی پایان میگیرد.
جایی که یکی نقش اول صحنهای را بازی میکند که در پایانش آنچه به دست آورده، ارزش آنچه را از دست داده ندارد،
آن که از راه رسیده به مهربانی آن که رفته نیست،
آنچه روبهروست زیبایی گذشته را ندارد.
سفری که با قدرنشناسی شروع میشود.
از جایی که یکی ارزش چیزهایی را که روزگار در اختیارش گذاشته نمیداند.
قدر پدر و مادر،
قدر یار و همراه،
قدر رفاقت،
قدر آرامش و صمیمیت.
سفر تباهی با آوارگی ادامه مییابد.
جایی که یکی چیزهای خوبی را که داشته رها میکند و میافتد در بیابان برهوت به دنبال چیزهای بهتری که در رویاها دیده.
به دنبال ثروتی که تلاش زیادی نخواهد،
شهرتی که راحت به دست بیاید،
زرق و برقی که محصول تاریکی خانهی دیگری است،
شادیهایی که بر اندوه دیگران بنا شده،
دلبستگیهایی که به قیمت دلشکستگی دیگری ساخته شده.
به دنبال میانبرهای کوتاهی که راه به سرزمینهای دور دارد.
سفر تباهی با ناامیدی پایان میگیرد.
جایی که یکی نقش اول صحنهای را بازی میکند که در پایانش آنچه به دست آورده، ارزش آنچه را از دست داده ندارد،
آن که از راه رسیده به مهربانی آن که رفته نیست،
آنچه روبهروست زیبایی گذشته را ندارد.
۵.۴k
۲۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.