"ستاره درخشانِ شب تارِزندگیم! وقتی اولین بار همدیگه رو د
"ستاره درخشانِ شب تارِزندگیم! وقتی اولین بار همدیگه رو دیدیم، من آینهای بودم که به خاطر برخورد مدام سنگهای ریز و درشت به هزار تکه تیز وبُرنپخ تبدیل شده بود.تو، دوای تموم دردهای من بودی. تو، تو، پارچهای بودی که بال بیپَرم رو بست و من رو از درد رهایی داد. تو، طلای آب شدهای بودی که تکههای جدا افتادهی روحم رو به هم بند زد و زیباترم کرد. تو، پادزهری بودی که افکار زهرآلود رو از بین بُرد و خونریزیم رو بند آورد. تو زخم من نیستی؛ تو چسب زخم منی! چسب زخمی که منِ پاره پاره و هزار وجود رو سرِ پا نگه داشته! من نمیتونم تو رو از خودم جدا کنم، چون نبود تو مساویه با از هم فروپاشی من!
ᯏ ᨳᰍ
ᯏ ᨳᰍ
۲.۱k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.