ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ...
ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .
ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد 🖤•
دیدگاه ها (۰)

ایی والا انامازایره امام حسین🖤🏴گلبی مشتاق امام الحسین ودرب ا...

نٖفسہًٍسٲاٖمཻمَِ بُٰٓهٰ̐ہ نٖفسہًٍسٲاٖتْٖٓ بٰٓنٖدُهٰ̐ہ 🔥ٲاٖݪم...

ْعٓ͜ٲاٖݪێ بٰٓو่̲໑د😎🤏🏻

⇣↵ٴ⁽̯☻💔

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط