ایدل من p4 اخر
ایدل من p4 اخر
ی ماه بعد
از زبان ات
ی ماه گذشته و من و کوک باهم رابطه داریم و کسی جز اعضا خبر ندارن امروز پسرا عکس برداری داشتن و منو پی دی نیم صدا کرد اتاقش
رفتم جلوی دفترش و در زدم
✓بیا تو
رفتم داخل و گفتم
+کاری داشتین
✓ات ما فهمیدیم ک تو و کوک باهم رابطه دارین و قرار میزارین درسته
+درسته رئیس
✓میدونی ک اکه فنا بفهمن چیکار میکنن
+بله میدونم
✓خب ات تا رابطتون صمیمی تر نشده بیا این بلیط رو بگیر و برو ب فرانسه پیش برادرت
+ولی رئیس
✓همین ک گفتم
+چشم😔
رفتم سمت اتاق عکس برداری و ب کوک ک مشغول عکس برداری بود خیره شدم کم کم چشمام خیس شد و چند قطره اشک از چشام سرازیر شد
برگشتم رفتم سمت موطورم و رفتم خونه وسایلامو جمع کردم و رفتم فرود گاه
از زبان کوک
عکس برداری تموم شد ولی ات نبود رفتم سمت اتاق استراحت اونجاهم نبود گوشیمو برداشتم و دیدم ی پیام اومده از طرف ات خوندمش نوشته بود
+میدونم ما عاشق همیمی ولی این رابطه نباید ادامه داشته باشه من واقعا متسفم ولی دارم میرم فرانسه لطفادنبالم نیا چون دیگه مایی وجود نداره
با خوندن پیام اشکام پر اشک شد رفتم دفتر پی دی نیم و با داد گفتم
_این چیه
✓چی چیه
+ات داره کجا میره
✓فرستادمش بره فرانسه رابطتون نباید ادامه پیدا میکرد نمیتونی باهاش قرار بزاری این خلاف قانونه
+ولی میتونم باهاش ازدواج کنم
✓چی چی گفتی میخوای چیکار کنی
بدون توجه ب حرف هاش رفتم بیرون ماشبنو با سرعت ب سمت فرودگا روندم و بلاخره رسبدم رفتم داخل ات داشت میرفت ی عالمه هم خبر نگار بود ولی برام مهم نبود ک داد زدم
_اتتتتتتت
از زبان ات
رسیدم فرودگاه داشتم میرفتم ک ی صدای فوق اشنا از پشتم شنیدم برگشتم و با کوک مواجه شدم ک دوید سمتم و لباسو گذاشت رو لبام و منو بوسید ازم جدا شد ک اروم گفتم
+دیونه شدی جلوی این همه خبر نگار
_برام مهم نی
کوک زانو زد و ی جعبه از جیبش در اورد و گفت
_ات با من ازدواج میکینی خبر نگارا داشتن عکس میگرفتم نگاه به روبه روم کردم ک دیدم اعضا دارن خودشونو میکشن ک بعله بگم پی منم گفتم
+اره ارههه ارهههههههه
کوک منو بغل کرد تو هوا چرخوندم و بوسیدم رو ب خبر نگارا کرد و گفت
+ایشون نامزد من هستن لی ات
۱۲سال بعد
مامان مامان بابا شیرموز نمیده بخورم
+کوک ب بچم شیموز بده
_باشه چون فقط دخترمی یکم بت میدم
باش بابایی
ات رفت کنار کوک و نیا نشستم و باهاشون بازی کرد
پایان فیک
ممنون ک خوندید درخواستی داشتید کامنت
ی ماه بعد
از زبان ات
ی ماه گذشته و من و کوک باهم رابطه داریم و کسی جز اعضا خبر ندارن امروز پسرا عکس برداری داشتن و منو پی دی نیم صدا کرد اتاقش
رفتم جلوی دفترش و در زدم
✓بیا تو
رفتم داخل و گفتم
+کاری داشتین
✓ات ما فهمیدیم ک تو و کوک باهم رابطه دارین و قرار میزارین درسته
+درسته رئیس
✓میدونی ک اکه فنا بفهمن چیکار میکنن
+بله میدونم
✓خب ات تا رابطتون صمیمی تر نشده بیا این بلیط رو بگیر و برو ب فرانسه پیش برادرت
+ولی رئیس
✓همین ک گفتم
+چشم😔
رفتم سمت اتاق عکس برداری و ب کوک ک مشغول عکس برداری بود خیره شدم کم کم چشمام خیس شد و چند قطره اشک از چشام سرازیر شد
برگشتم رفتم سمت موطورم و رفتم خونه وسایلامو جمع کردم و رفتم فرود گاه
از زبان کوک
عکس برداری تموم شد ولی ات نبود رفتم سمت اتاق استراحت اونجاهم نبود گوشیمو برداشتم و دیدم ی پیام اومده از طرف ات خوندمش نوشته بود
+میدونم ما عاشق همیمی ولی این رابطه نباید ادامه داشته باشه من واقعا متسفم ولی دارم میرم فرانسه لطفادنبالم نیا چون دیگه مایی وجود نداره
با خوندن پیام اشکام پر اشک شد رفتم دفتر پی دی نیم و با داد گفتم
_این چیه
✓چی چیه
+ات داره کجا میره
✓فرستادمش بره فرانسه رابطتون نباید ادامه پیدا میکرد نمیتونی باهاش قرار بزاری این خلاف قانونه
+ولی میتونم باهاش ازدواج کنم
✓چی چی گفتی میخوای چیکار کنی
بدون توجه ب حرف هاش رفتم بیرون ماشبنو با سرعت ب سمت فرودگا روندم و بلاخره رسبدم رفتم داخل ات داشت میرفت ی عالمه هم خبر نگار بود ولی برام مهم نبود ک داد زدم
_اتتتتتتت
از زبان ات
رسیدم فرودگاه داشتم میرفتم ک ی صدای فوق اشنا از پشتم شنیدم برگشتم و با کوک مواجه شدم ک دوید سمتم و لباسو گذاشت رو لبام و منو بوسید ازم جدا شد ک اروم گفتم
+دیونه شدی جلوی این همه خبر نگار
_برام مهم نی
کوک زانو زد و ی جعبه از جیبش در اورد و گفت
_ات با من ازدواج میکینی خبر نگارا داشتن عکس میگرفتم نگاه به روبه روم کردم ک دیدم اعضا دارن خودشونو میکشن ک بعله بگم پی منم گفتم
+اره ارههه ارهههههههه
کوک منو بغل کرد تو هوا چرخوندم و بوسیدم رو ب خبر نگارا کرد و گفت
+ایشون نامزد من هستن لی ات
۱۲سال بعد
مامان مامان بابا شیرموز نمیده بخورم
+کوک ب بچم شیموز بده
_باشه چون فقط دخترمی یکم بت میدم
باش بابایی
ات رفت کنار کوک و نیا نشستم و باهاشون بازی کرد
پایان فیک
ممنون ک خوندید درخواستی داشتید کامنت
۱۳.۶k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.