پارت 2«ماه من 🌙»
پارت 2«ماه من 🌙»
تا در آسانسور باز شد شوگا دوید سمت کانگ هو
شوگا:کانگ هویاااااا، درباره دیسبندی مقاله رو ننوشتی
کانگ هو:الان میرم بنویسم
کوک:مگه فردا عه
شوگا: آره دیگه
کوک:اصلا یادم نبود🫢
کانگ هو رفت نشست پشت میز
مقاله رو نوشت
موقع ناهار شد
کوک تنها رفت واسه ناهار
کانگ هو دیدش رفت نشست سر میزی که کوک نشسته بود
کانگ هو: ناراحتی ؟
کوک:نه،اصلا
کانگ هو:مگه میشه،من خودمم بودم ناراحت میشدم
کوک:من تو نیستم
کوک داشت با غذا ور میرفت و بازی میکرد
کانگ هو گرفت استیک کوک واسش و برید
داد کوک
کوک:ممنون
کانگ هو ناهارش و خورد پاشد رفت
کوکم رفت خونه
شب شد
کانگ هو رفت خونه
رفت لباساش و عوض کرد
کانگ هو تصمیم گرفت با پسندازی که تو این چندسال جمع کرده بود یه ماشین بخره
یه تاکسی گرفت
رفت یکی از نمایشگاه های ماشین
تونست یه هیوندای بخره
برگشت خونه
یه ذره نودل سیاه و کیک برنجی پخت خورد رفت خوابید
صبح شد
کانگ هو پاشد آماده شد رفت سر صحنه ای که میخواستن تصمیم به دیسبندیشون رو اعلام کنن
کوک هنوز نیومده بود
منیجرش و کانگ هو رفتن خونه رو گشتن ولی کوک و پیدا نکردن
کانگ هو:کیم چانگهو شی«اسم منیجره»
چانگهو:بله؟
کانگ هو:میشه برید یه سر به کمپانی بزنید؟
چانگهو:چشم
کانگ هو:ممنون
چانگهو رفت
صدای کوبیدن در کمد اومد
کانگ هو ترسید
رفت در کمد و باز کرد دید کوک با چشمای پف کرده و قرمز خوابیده(شب و خیلی گریه کرده بود)
کانگ هو:جونگ کوک شی!
کوک از خواب بیدار شد
کانگ هو:حالتون خوبه؟
کوک:آره
کوک از جاش بلند شد
ولی یهو با قیافه😖افتاد زمین
کانگ هو:عوعو😳
فکر نکنم حالتون خوب باشه
کوک داد زد گفت: گفتم حالم خوبه😠
کانگ هو یه نفس عمیق کشید و کوک و به زور«به خاطر وزن کوک😂» بغل و بلند کرد
کانگ هو:تو فکر کردی عاشقتم که باهات مهربونم؟
نه ، اشتباه نکن،من فقط به خاطر کارم باهات خوبم
کانگ هو کوک و برد گذاشت تو ماشین
کوک:ببخشید،حال و احوال خوشی ندارم
رسیدن سر صحنه
کانگ هو دوباره کوک و بغل و بلند کرد و برد
تهیونگ زود دوید کوک و از دست کانگ هو گرفت
کوک و برد گذاشت رو صندلی
کانگ هو اومد گفت:راستی یادم رفت بپرسم،پات چرا اینجوری شد؟!
کوک:هیچی،میز افتاد رو پام
کانگ هو:واااا😐
مراسم شروع شد
کوک مجبور بود رو صندلی بشینه
پسرا شرع کردن به صحبت کردن
کوک هم صحبت کرد و استرس داشت و به کانگ هو نگاه کرد
کانگ هو هم با 👌 به کوک گفت که عالی بود
مراسم تموم شد
منیجر کوک گفت:جونگ کوک شی،باید بریم
کوک: کانگ هو شی،میشه شما کن و برسونید؟
کانگ هو:بله!عاها،بله حتماً
تا در آسانسور باز شد شوگا دوید سمت کانگ هو
شوگا:کانگ هویاااااا، درباره دیسبندی مقاله رو ننوشتی
کانگ هو:الان میرم بنویسم
کوک:مگه فردا عه
شوگا: آره دیگه
کوک:اصلا یادم نبود🫢
کانگ هو رفت نشست پشت میز
مقاله رو نوشت
موقع ناهار شد
کوک تنها رفت واسه ناهار
کانگ هو دیدش رفت نشست سر میزی که کوک نشسته بود
کانگ هو: ناراحتی ؟
کوک:نه،اصلا
کانگ هو:مگه میشه،من خودمم بودم ناراحت میشدم
کوک:من تو نیستم
کوک داشت با غذا ور میرفت و بازی میکرد
کانگ هو گرفت استیک کوک واسش و برید
داد کوک
کوک:ممنون
کانگ هو ناهارش و خورد پاشد رفت
کوکم رفت خونه
شب شد
کانگ هو رفت خونه
رفت لباساش و عوض کرد
کانگ هو تصمیم گرفت با پسندازی که تو این چندسال جمع کرده بود یه ماشین بخره
یه تاکسی گرفت
رفت یکی از نمایشگاه های ماشین
تونست یه هیوندای بخره
برگشت خونه
یه ذره نودل سیاه و کیک برنجی پخت خورد رفت خوابید
صبح شد
کانگ هو پاشد آماده شد رفت سر صحنه ای که میخواستن تصمیم به دیسبندیشون رو اعلام کنن
کوک هنوز نیومده بود
منیجرش و کانگ هو رفتن خونه رو گشتن ولی کوک و پیدا نکردن
کانگ هو:کیم چانگهو شی«اسم منیجره»
چانگهو:بله؟
کانگ هو:میشه برید یه سر به کمپانی بزنید؟
چانگهو:چشم
کانگ هو:ممنون
چانگهو رفت
صدای کوبیدن در کمد اومد
کانگ هو ترسید
رفت در کمد و باز کرد دید کوک با چشمای پف کرده و قرمز خوابیده(شب و خیلی گریه کرده بود)
کانگ هو:جونگ کوک شی!
کوک از خواب بیدار شد
کانگ هو:حالتون خوبه؟
کوک:آره
کوک از جاش بلند شد
ولی یهو با قیافه😖افتاد زمین
کانگ هو:عوعو😳
فکر نکنم حالتون خوب باشه
کوک داد زد گفت: گفتم حالم خوبه😠
کانگ هو یه نفس عمیق کشید و کوک و به زور«به خاطر وزن کوک😂» بغل و بلند کرد
کانگ هو:تو فکر کردی عاشقتم که باهات مهربونم؟
نه ، اشتباه نکن،من فقط به خاطر کارم باهات خوبم
کانگ هو کوک و برد گذاشت تو ماشین
کوک:ببخشید،حال و احوال خوشی ندارم
رسیدن سر صحنه
کانگ هو دوباره کوک و بغل و بلند کرد و برد
تهیونگ زود دوید کوک و از دست کانگ هو گرفت
کوک و برد گذاشت رو صندلی
کانگ هو اومد گفت:راستی یادم رفت بپرسم،پات چرا اینجوری شد؟!
کوک:هیچی،میز افتاد رو پام
کانگ هو:واااا😐
مراسم شروع شد
کوک مجبور بود رو صندلی بشینه
پسرا شرع کردن به صحبت کردن
کوک هم صحبت کرد و استرس داشت و به کانگ هو نگاه کرد
کانگ هو هم با 👌 به کوک گفت که عالی بود
مراسم تموم شد
منیجر کوک گفت:جونگ کوک شی،باید بریم
کوک: کانگ هو شی،میشه شما کن و برسونید؟
کانگ هو:بله!عاها،بله حتماً
۸.۶k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.