خودم را در آغوش ستارهها جا گذاشتم
خودم را در آغوش ستارهها جا گذاشتم...
هنوز هم گاهی نیمهشبها به سراغ خودم میروم؛
خیره به آسمان...
جایی که رویاها و آرزوهای دور و درازم
در بلندای آن ریشه دارند
و من
زیر سقف بیانتهای آسمان
به سختی زنده ماندم...
با دستانی خسته از در آغوش گرفتن -هیچ..
و دلی که هنوز بوی نور میدهد..
شاید تکهای از من همانجا مانده باشد
-میان ستارهها، میان نوری که خاموش نشد،
میان رویایی که هرگز به زمین بازنگشت..
هنوز هم گاهی نیمهشبها به سراغ خودم میروم؛
خیره به آسمان...
جایی که رویاها و آرزوهای دور و درازم
در بلندای آن ریشه دارند
و من
زیر سقف بیانتهای آسمان
به سختی زنده ماندم...
با دستانی خسته از در آغوش گرفتن -هیچ..
و دلی که هنوز بوی نور میدهد..
شاید تکهای از من همانجا مانده باشد
-میان ستارهها، میان نوری که خاموش نشد،
میان رویایی که هرگز به زمین بازنگشت..
- ۷.۰k
- ۳۰ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط