نمدانم چگونه احساسات درونم را به دست قلمدان افکارم دهم

نمي‌دانم چگونه احساسات درونم را به دست قلمدان افکارم دهم بلکه جوهرش بر روي قلب کوچک تو رنگ بگیرد و اندکي مرا درک کني نمي‌دانم چگونه از وجود بي‌نقصت بنویسم با اندک حروفي که حتي کوچک‌ترین بخش وجودت را هم نمي‌تواند توصیف کند از علت زیباییت بگویم و تو را مجاب کنم که شاید به من هم بنگري..برخي چیزها در مقابل تو کاملا نامعقول بنظر مي‌رسد مثل دقایقي‌‌ که از کشتي رهاشده درون دریاي به طوفان نشسته چشمانت مي‌گویم تو را همچون بتي در مقابل هزاران خدا مي‌پرستم و کیست که این عذاب را به جان بخرد براي من؟کیست که بي‌آن که حتي بخواهد احضار تاسف کند باز هم متاسف بنظر برسد؟تو را همچون گناهي کبیر به آغوش و تن زخم شدهِ خود راه مي‌دهم حتی اگر تمام زخم‌هایم رد چنگ انگشتان بوسیدنی خودت باشد در آغوشِ رومئوخود بمان آبی
دیدگاه ها (۹)

بگذارید مچاله شوم،مانند سیگاری که دودش همه را آزار داد،مانند...

هر سوالی داشتید میتونید توی کامنت بنویسید جواب بدم خوشگلا

حرفی رو که هیچوقت نتونستید بهم بگید رو الان توی کامنتا بگید☆...

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ گ᳥ر لᩘحظه ای᳥ نبینֹެمꥇ𐇽 تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط