پارت ¹²
پارت ¹²
#ویو یونگی
امروزم مثل همیشه از خواب بیدار شدم بابام خونه نبود جدیدا میره قمار میکنه شب مست برمیگرده دختر میاره خونه باهاش میخوابه خسته شده بودم تصمیم گرفته بودم مستقل زندگی کنم از خواب که بیدار شدم رفتم مدرسه همون اتفاقاتی تکراری افتاد و برگشتم خونه جیمین رفت زندگیم سیاه و سفید شد هیچ هیجان و عشقی نداشتم حتی فکر خودکشی به سرم زده بود ولی یاد ده سال دیگه افتادم نمیتونستم بزارم خبر مرگم بجا خودم به جیمین برسه پس اینکارو نکردم و زندگی تخمی ام رو ادامه دادم بعد مدرسه تو خیابونا قدم زدم که شب شد رفتم خونه که با یه دختر مواجه شدم
ببخشید شما؟
من مهمونم
روت نمیشه بگی جنده ای؟
چی ؟
همینی که شنیدی بابام کو؟
حمومه
قشنگ دادی بهش ؟
چرا اینجوری حرف میزنی پسر خوب الان که دقت میکنم اصن شبیه بابات نیستی
زشت ترم؟
نه جذاب تری
آها
میشه بزاری لمست کنم؟
میگم جنده ای میگی نه
بدخلقی نکن دیگه جناب جذاب
گمشو اونور
وقتی بدنم و ببینی اینو نمیگی
نمیخوام
که لباسش رو درآورد با لباس زیر بود چه زن گوهی بود کلا خودشو لخت کرد اومد رو پام نشست
چه گوهی میخوری؟
تحریک نشدی؟ جدی؟
دست زد به دی/کم عوضی
نکن
جدی جدی تحریک نشدی
من با جنده های مثلتو تحریک نمیشم میلم به پسراست
مریضی؟ پسر؟
آره مریضم
اوکی ولش
جنده
اعصابم خورد شد و پاشدم رفتم اتاقم
( چهر سال بعد)
# ویو جیمین
امروز بعد مدرسه با جونگکوک رفتم بیرون جونگکوک یه نودل فروشی خوب قرار بود منو ببره با جونگکوک زدیم بیرون دیگه جونگکوک گذشته منو میدونستم یونگی رو زندگی قبلی ام همه رو میدونست حتی آدرس محله قبلیم وقتی رفتیم سمت نودل فروشی فهمیدم اینجا محله قبلی منه
_ جونگکوک میدونستی و منو آوردی اینجا
£ بد نیست یه مرور خاطرات کنی تا نودل آماده سه برو محله ات رو ببین من اینجا میمونم
_ مرسی
£ فدات
_ زود برمیگردم
بیشتر امیدم به این بود که یونگی رو ببینم رفتم سمت مدرسه چه روزایی من و یونگی اینجا بازی نکردیم کهی کی از بچه های کلاسمون رو دیدم منو شناخت کلی حرف زد بعد بدو بدو رفت مطمئنم رفته بقیه رو خبر کنه
به امید یونگی تو خیابون ها میچرخیدم
که یبار ببینمش
#ویو یونگی
بیرون ول میگشتم که گوشیم زنگ خورد یکی از بچه های کلاس بود
یونگی
چیه
بدو بیا مدرسه
چرا بیام؟
جیمین اینجاس
چی؟
بدوووو
بعد اینکه قطع کردم مثل جت دویدم و رفتم مدرسه لطفا تو حیاط و اونجا دیدمش
#ویو یونگی
امروزم مثل همیشه از خواب بیدار شدم بابام خونه نبود جدیدا میره قمار میکنه شب مست برمیگرده دختر میاره خونه باهاش میخوابه خسته شده بودم تصمیم گرفته بودم مستقل زندگی کنم از خواب که بیدار شدم رفتم مدرسه همون اتفاقاتی تکراری افتاد و برگشتم خونه جیمین رفت زندگیم سیاه و سفید شد هیچ هیجان و عشقی نداشتم حتی فکر خودکشی به سرم زده بود ولی یاد ده سال دیگه افتادم نمیتونستم بزارم خبر مرگم بجا خودم به جیمین برسه پس اینکارو نکردم و زندگی تخمی ام رو ادامه دادم بعد مدرسه تو خیابونا قدم زدم که شب شد رفتم خونه که با یه دختر مواجه شدم
ببخشید شما؟
من مهمونم
روت نمیشه بگی جنده ای؟
چی ؟
همینی که شنیدی بابام کو؟
حمومه
قشنگ دادی بهش ؟
چرا اینجوری حرف میزنی پسر خوب الان که دقت میکنم اصن شبیه بابات نیستی
زشت ترم؟
نه جذاب تری
آها
میشه بزاری لمست کنم؟
میگم جنده ای میگی نه
بدخلقی نکن دیگه جناب جذاب
گمشو اونور
وقتی بدنم و ببینی اینو نمیگی
نمیخوام
که لباسش رو درآورد با لباس زیر بود چه زن گوهی بود کلا خودشو لخت کرد اومد رو پام نشست
چه گوهی میخوری؟
تحریک نشدی؟ جدی؟
دست زد به دی/کم عوضی
نکن
جدی جدی تحریک نشدی
من با جنده های مثلتو تحریک نمیشم میلم به پسراست
مریضی؟ پسر؟
آره مریضم
اوکی ولش
جنده
اعصابم خورد شد و پاشدم رفتم اتاقم
( چهر سال بعد)
# ویو جیمین
امروز بعد مدرسه با جونگکوک رفتم بیرون جونگکوک یه نودل فروشی خوب قرار بود منو ببره با جونگکوک زدیم بیرون دیگه جونگکوک گذشته منو میدونستم یونگی رو زندگی قبلی ام همه رو میدونست حتی آدرس محله قبلیم وقتی رفتیم سمت نودل فروشی فهمیدم اینجا محله قبلی منه
_ جونگکوک میدونستی و منو آوردی اینجا
£ بد نیست یه مرور خاطرات کنی تا نودل آماده سه برو محله ات رو ببین من اینجا میمونم
_ مرسی
£ فدات
_ زود برمیگردم
بیشتر امیدم به این بود که یونگی رو ببینم رفتم سمت مدرسه چه روزایی من و یونگی اینجا بازی نکردیم کهی کی از بچه های کلاسمون رو دیدم منو شناخت کلی حرف زد بعد بدو بدو رفت مطمئنم رفته بقیه رو خبر کنه
به امید یونگی تو خیابون ها میچرخیدم
که یبار ببینمش
#ویو یونگی
بیرون ول میگشتم که گوشیم زنگ خورد یکی از بچه های کلاس بود
یونگی
چیه
بدو بیا مدرسه
چرا بیام؟
جیمین اینجاس
چی؟
بدوووو
بعد اینکه قطع کردم مثل جت دویدم و رفتم مدرسه لطفا تو حیاط و اونجا دیدمش
۴.۹k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.