part

part⁷¹

" وای اینجا رو "a.t

" اینجا رو باش "jk

" عجب جائیه "V

" چی دارید میگید شماهااا...مارو برداشته آورده وسط بیابون، اینجا دیگه کلاغ ام پر نمیزنه خرررر😡 "jin

" پخخخخخخ(ا.ت،جونگکوک و تهیونگ همزمان با هم میزنن زیر خنده) "

" آوردمتون یه جای شايسته "jimin

" اَعححح، سوار ماشین شید ببینم "jin

╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤

" اینجا شايسته است نه اونجا خرچی "jin

" خدایش چقدر اینجا قشنگه "a.t

" فکر کنم دو سه سالی میشه که اینجا نیومدیم "V

" آخرین باری که اینجا بودیم عجب دعوای شد خخخ یادش بخیر "jk

فضایی باز پر از گل و گیاه های سرسبز که با وجود سرمایی پاییز باز هم طروات خودشان را داشتند
فضا با صندلی های چوبی و رستوران های با دیوار سنگی هزار برابر زیبا تر شده بود
در کنار این همه زیبایی برکه‌ای پهناور با ماهی های رنگی شرو و حالی دیگر به آن جا داده بود

" بیاید بشنید که حسابی گشنمه "jin

╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤

داخل رستوران جلوی شومینه نشسته بودند و با خاطراتشون دل هم دیگر را شاد می‌کردند

در بین اون همه خندی مرد و زنی جوان نزدیکشان آمد

(مرده_ ، زنه+)

_" پسرا! "

+"وای خودشون اند "

"سی جون! دای یون! "V

" وای اینا دو تا رو باش "jin

بلند شدند و در آغوش گرفتندتشان

" سی جون چقدر عضله آوردی مرد! "jimin

_" تغریبا مثل تو شدم داداش "

+" اوح جونگکوک!😳...اعم تو خیلی بلند تر و عضله ای تر از قبل شدی "

" لطف داری "jk
دیدگاه ها (۸)

part⁷⁰همه از آشپزخانه رفتند بیرون جز جئونداشت میرفت که بازوش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط